روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

کاسه ایه!

یه شب از دور شاهد مکالمات مامان بابام بودم. بابام داشت به شوخی به مامانم می گفت یه شغل خلافی پیدا کردم که ماهیانه 10 هزار دلار درآمدشه! می خوام برم!! مامانم به شوخی گفت: آخه ماهیانه 10 هزار دلار می خوایم چه کار؟ چه کارش کنیم؟! بابام میگفت میدیم ندا باهاش بره کاسه کوزه بخره! :\ 

آخه نگاه منو تو خونه به چه چیزایی میشناسن! ماهیانه 10 هزار دلار داشته بشی هی بری باهاش کاسه کوزه بخری!  کسی کاسه کوزه نمی خواد؟!  

نظرات 1 + ارسال نظر
ویرگول پنج‌شنبه 30 مهر 1394 ساعت 01:35 http://thecomma.blogsky.com

قربونت یه هزاردلار کوزه بخر:))

قربون داداش. سپردم برو بچ وانتا رو پر کنن بیارن برات!!

ممددد یواش پسر!! کوزه ها شکست!! ()

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد