روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

اینجاست که باید از کسی انتظار نداشت.

دوستی بهم میگفت یه کشفی کردم. میگفت هر چی آدم نا امید و افسرده دور خودم جمع کردم حتما انرژی های منفیشون به منم جذب میشن. آدمایی که کسی رو توی زندگیشون دوست دارن اما به هم نرسیدن شاید انرژیشون به منم منتقل میشه که منم به عشقم نمی رسم. باید این کار رو کنم و این کار رو نه. نمی دونم دیگه رابطش با دوستاش چه جوری شد ولی حس می کنم منم براش شدم جزء اون آدمایی که کسی  رو دوست دارن و به خاطر مشکلات بهش هنوز نرسیدن و این نرسیدنه بهش حس منفی منتقل می کرد و خیلی وقته دیگه مثل قدیم باهام صمیمی نیست!

پ.ن: واقعا ترجیح میدم سفره دلمو دیگه برای کسی باز نکنم. از نیمه مرداد به بعد و شهریور رو واقعا خیلی سخت و تنها گذروندم. یه آزمایش بزرگ بود. ظاهرا جمله ها بهم ربط ندارن ولی خیلی دارن. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد