روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

خدایی الان نیشم بازه همچنان

خان داداش همین لحظه تشریف آورد خونه! اصلا همین بی خبر اومدناش منو کشتونده!! همیشه هم اول میاد بالا سر من با لباس وایمیسه به تعریف. میگه پروژه جدید دیگه چی؟  خنزر پنزرا و بافتنی هامو بهش نشون میدم میگم اینا. میگه آفرین آفرین داری خوب رو پایان نامت کار می کنی!  با ذوق می گم دوستام برام نامه نوشتن. می گه از کجا؟ میگم از یه شهر خیلی دور. میگه از کجا می شناسیشون؟ بعد خودش اشاره میکنه به لپ تاپ می گه آهان از این خراب شده؟؟!! 


پ.ن: عکس رو بعدا اضافه می کنم. 

نظرات 2 + ارسال نظر
زهرا (دخترک سرکش سابق) چهارشنبه 6 آبان 1394 ساعت 16:58

سلااااااااااااااام نداااااا
خوبیی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دلم برات تنگ شده بووووووود
منم بهت آفرین میگم. خوب داری رو پایان نامت کار میکنی

سلاااااام. کجایی تو؟ دل منم برات تنگ شده بود عزیزم. دیگه نمی نویسی؟

زهرا شنبه 9 آبان 1394 ساعت 14:57

بعد از اینکه بلاگفا قاطی کرد و وبلاگمو حذف کرد منم دیگه بی خیال نوشتن شدم.
اینستاگرام داری؟

ا چه حیف. آره بلاگفا که واقعا رو اعصاب بود.
آره عزیزم. آدرسش همین بغل وبلاگم هست یا این آی دیمه:
nar_deli

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد