روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

یه راه

بچه که بودم آدم تر بودم! با خودم یه قرار گذاشته بودم. اونم این بود که تا شبی 200 تا صلوات نفرستم نخوابم! (خدایی چه بچه مثبت و خوبی بودم! خدا منو واسه مامانم ببخشه!) یه مدته به لطف یکی از بچه های مجازی دوباره یادم افتاد. (کی از قرارم دور شدم؟) هر وقت تسبیح چوبی رو میگیرم دستم به طرز امیدوارانه ای آروم میشم. موقعی هم که دستم بند باشه معمولا می ندازم گردنم تا از جلو چشمم دور نباشه. حالا امروز کلا رکورد زدم و هی دارم می فرستم. نمی دونم چرا انقدر بهم مزه میده. واقعیش اینه که این روزا باز داره این زندگی جفتک نثارمون میکنه. (غلط کرده! پررو بی چشم و رو) جنگیدن فایده نداره باید خونسرد بود. چون اینا هم میگذره. واسه همین دلخوشیم صلوات فرستادنه. به نیت حل شدن مشکلات، برگشتن حال خوب، تموم شدن نگرانی ها (خ.ن: میگی مگه میشه نگرانی رو کنترل نکرد؟ آره عزیزم. زن نیستی که بفهمی نگرانی یعنی چی. مثل الان که من بعضی چیزای تو  رو درک نمی کنم!) خلاصه این که عین حاج فتاح تسبیح به دست راه می رم و می فرستم و به امور رسیدگی می کنم. بعد یه کاری کردم محیر العقول. چون امشب عموی جهانگرد جانم با اهل و عیال تشریف میاره خونه (وای خدا حسش نیست! عر) داشتم سالاد درست می کردم و همراهش صلوات هم می فرستادم. بعد به ازای هر 5 تا صلوات یه تیکه کاهو میذاشتم توی ظرف و خلاصه چوب خط واسه خودم درست کردم که بعد جمع بزنم ببینم چند تا شد! الان بگم سالادای شب همشون تبرک شده ان!! فکر کنم بعد از خوردنشون هممون عاقبت بخیر بشیم!! تصمیم گرفتم واسه انار دون کردن هم همین شیوه رو به کار بگیرم که اجمعین دربست بریم بهشت!!  


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد