روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

کلید اسرار!!

زنگ میزنه و در حالی که صداش می خنده میگه مشخص شد آموزشی کدوم شهر افتادم. میگم کجا؟ میگه حدس بزن. اگه گفتی؟ با خنده و همین جوری الکی می پرونم اینجا!! میگه آره. باورم نمیشه. هی میگم شوخی میکنی؟ با خنده میگه نه. یعنی از ظهر نیشم بازه ها 

من رو هوا یه چیزی گفتم حدسم درست بود. اصلا نگاه خدا چه جوری پیش می بره که آدم دهنش باز می مونه. کم نق بزنیم. 


پ.ن: آی آی. بسوزه پدر همشهری نبودن. ببین ما چی می کشیم!


نظرات 3 + ارسال نظر
ترلی سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 23:38

شکر خدا...
بسوزه پدر همشهری نبودن....

واقعا شکر.
بسوزه بسوزه

ویرگول پنج‌شنبه 12 آذر 1394 ساعت 10:49 http://thecomma.blogsky.com

باستان شناس رمز شکن:| :))

باستان شناس حیا کن رمز ما رو افشا کن!!

شقایق دوشنبه 16 آذر 1394 ساعت 16:06 http://yasna1389.blog.ir

کلید اسرار: این قسمت تقسیم شدن

نفس کشیدن زیرِ سقفِ یه آسمون

اصلا کار باستان شناس رمزگشاییه!!

نفس کشیدن. آخ آخ آخ آخ آخ (به سبک ارسطو) این جمله ایه که من همیشه میگم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد