روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

اصلا باورم نمیشه که این همه بلا سرم اومده باشه و من مثل پوست کلفتا هنوز زنده باشم! سال 94 رو با افتخار به عنوان نحس ترین و مزخرف ترین سال زندگیم نام گذاری می کنم. از دوم فررودینش دکان آبغوره گیری من فعال شد تا همین حالا. به غیر از تیر و بهمن بقیه ماه ها رو باید حواله کرد به سینه قبرستون، به درک سیاه و خاکستری و گلبهی و سبز یشمی حتی!! اسفند این اسفند نحس هم شد سنگ لَحَد تمام اتفاقاتش.

هشدار: دور دلاتون سیم خاردار بکشید! درای قلبتون رو قفل کنید! آژیرای خطر رو فعال کنید! این روزا گرگا لباس میش تنشونه.

به خدا: خدایا ازت گله کنم که منو به لبه پرتگاه کشوندی یا شکرت کنم که نذاشتی سقوط کنم؟! میگم اگه زحمتی نیست جوابشو مرحمت کنی ممنونت میشم!
پ.ن: خوشحالم تموم شد.
پ.ن: دلم معنویات می خواد شدید. تنها چیزی که حالمو خوب می کنه یه حال خوب معنویه. پیشنهادی دارید آیا؟ میشه اگه بلدید منو به مهربونی خدا امیدوارم کنید؟
پ.ن: مرسی نگرانمید. باور کنید دارم تحمل می کنم.دارم سعی می کنم دستمو بگیرم زانوم بلند بشم. دارم سعی می کنم صفحه جدیدی باز کنم تو زندگیم. بازم ببخشید در حد یه دالی کردن  اومدم. خیلی خیلی خوبید.
پ.ن: سوال: چرا انقدر پی نوشت نوشتم؟ جواب حضار: از بس پررویی!

نظرات 8 + ارسال نظر
خلیل پنج‌شنبه 27 اسفند 1394 ساعت 20:40

سلام .

بهترین معنویت :

«دستمو بگیرم زانوم بلند بشم. دارم سعی می کنم صفحه جدیدی باز کنم تو زندگیم »

با آموزش دانشکده اختلافی داشتیم سر واحدهای درسی. بالاخره کار به آنجا کشید که رئیس آموزش گفت : نمیدانم چه کنم. خودتان تکلیفتان را روشن کنید!!

و ما هم زود تکلیفمان را روشن کردیم.

این حرفش هرگز یادم نرفته است، از آن روز کوشیده ام پیش از دیگران تکلیفم را روشن کنم تا بدانم چه کنم.

سلام.
امیدوارم موفق بشم. چون خودمو خیلی شکست خورده می بینم.
حق دارید منم باید تکلیفمو خودم روشن می کردم.

بهاره پنج‌شنبه 27 اسفند 1394 ساعت 21:00

قربون ندایی جونم برم. خوبیش اینه همه این روزا میگذره و تموم میشه. ایشالا سال جدید واست پر از اتفاقای خوب میشه و همه اشکات از سر شوق میشه:*
من وقتی حال دلم خوب نبود رفتم بین با دنیای جدیدی آشنا شدم و کسایی رو دیدم که مشکلاشون هزار برابر بزرگ تر از مشکلای من بود، وقتی او فکر کمک کردن به اونا بودم مشکلای خودم یادم رفت بعدم حال دلم خوب شد به لطف دعاهاشون. پیشنهاد من اینه، امتحانش کن :)

مرسی بهارم. ان شاءالله. هر چی خدا بخواد. :)
آره عزیزم منم باید همین کار رو بکنم ولی اصولا برعکسه! مردم میان خودشونو با من مقایسه می کنن به زندگی خودشون امیدوارم میشن!

بادبادک پنج‌شنبه 27 اسفند 1394 ساعت 22:38

نداااا!تو که کشتی منو با این پستت:'( چی شده اخه خواهرکم:'(
مواظب خودتوباش توروخدا انقد غصه نخور:'(

ای وای ریحوووونک خدا نکنه عزیزم.
خوب میشم. قول میدم. نمی خواستم اینو هم بنویسم اما دیگه داشت دلم می ترکید.
چشم عزیزم چشم

لبخند ماه پنج‌شنبه 27 اسفند 1394 ساعت 23:11 http://Www.labkhandemah.blogsky.com

ندا جانم سلام.. همه لحظات چه خوب و چه بد برای ما درس اند. باید از کنارشون رد شد و به آینده ای زیبا اندیشید..

خدا خودش همراهته مطمین باش بهترینها رو برات در نظر گرفته

سال خوب و با برکتی برایت ارزومندم

سلام. :)
امیدوارم بتونم از پس مشکلات بربیام. به قول یکی از دیالوگای مهران غفوریان زندگی بالا و پایین داره که ما فعلا تو قسمت پایینش هستیم.
مرسی که هستید

آیدا جمعه 28 اسفند 1394 ساعت 00:20

سلام. غصه نخور. وقتی روزای سختی رو می گذرونیم، شاید از دست خدا شاکی بشیم، اما بعد از گذروندن اون روزا می بینیم که چه قدر محکم شدیم. امیدوارم سال آینده همون سالی باشه که می خوای. در مورد حس خوب معنوی هم به نظرم ذکر گفتن خیلی تاثیر گذار باشه.

مرسی عزیزدلم. التماس دعا دارم دختر خوب. :)

آیدا شنبه 29 اسفند 1394 ساعت 02:45

محتاج دعام ندا جون.

عزیزم.

agh pory شنبه 29 اسفند 1394 ساعت 03:38

دنیای جدید گوشی نت همه زیباییهای وبلاگ رو از بین برده
هی یادش بخیر چه حسی داشت وبلاگ الان وبلاگ گردی کردم تجدید خاطره کردم

متاسفانه خیلی چیزا دیگه مثل قدیم نیست. واقعا حیفه این تغییرات.

بانوجان شنبه 29 اسفند 1394 ساعت 21:04

این پست عایا درارتباط با جناب " میم " بود؟! الهی بمیرم برای دلت


خدا نکنه عزیزم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد