روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

فرصت برابر!

1. دختره دوتا پدربزرگاش از پولدارترین و سرشناس ترین آدمای این شهر بودن. قاعدتا پدر و مادر فوق العاده ثروتمندی داره. پارسال همه کلاسای کنکورش رو خصوصی ورداشت. از جلسه ای 300 هزار تومن تا 500 هزار تومن بابت کلاساش میداد. تمام روزا تو پانسیون مطالعه بود با وجودی که خونشون هزار تا اتاق داشت واسه درس خوندن. میگفت می خوام بین بچه ها باشم دلم نگیره! مادرش هر روز بهترین غذا ها رو با ماشین لوکسش میاورد دم پانسیون. خرداد هم کلی خرج کرد که بره کلاسای جمع بندی تهران. رتبه اش اومد 10 هزار! دوباره می خواد بخونه برای کنکور.

2. دختره، هم خودش هم مامانش و هم باباش خادم مسجدن. توی یه اتاقی که بغله مسجده زندگی می کنن. باباش سر بازار چرخ دستی داره، دست فروشی می کنه. طبیعتا هیچ کلاسی هم نتونست بره. مریضی بدی داره و بدجوری نحیف و ضعیفه. رتبه اش اومد 3 هزار. دوباره می خواد بخونه برای کنکور.


پ.ن: این همه نابرابری شوخیه دیگه؟!

نظرات 6 + ارسال نظر
یه پسر سه‌شنبه 4 مهر 1396 ساعت 11:20 http://http://jangale-asfalt.blogsky.com/

جنس ادمیزاده دیگه.. آدم کف بر میشه این داستانارو میشنوه.
از مقایسه شون ادم به هیچ نتیجه ای نمیرسه که واقعا دلیلش چیه؟ عیب کار کجاس؟ چرا اینطوریه کلا؟

بدتر اینه که به چشم هم ببینه.
دختر فقیره یه شب میشینه تا صبح کلی دعا می کنه و گریه که خدایا کاش پول کلاس داشتم. اتفاقی آموزشگاه ما رو پیدا می کنه. بعد از تحقیقات مدیرمون گفت همه کلاسا رو رایگان بیاد. وقتی بهش گفتیم زبونش بند اومده بود. برام خیلی جالبه که ایمانش از ما قوی تره. شاید اگه من بودم ایمانمو می دادم.

سید عماد حسینی سه‌شنبه 4 مهر 1396 ساعت 13:18 http://eh-co.ir

کاملا درست است انگیزه و تلاش بسیار تعیین کننده است

ولی به نظر من پول از همه اینا تعیین کننده تره.

یه پسر چهارشنبه 5 مهر 1396 ساعت 09:48 http://jangale-asfalt.blogsky.com/

واقعیتش بعد از اتفاقاتی که برای خود من افتاد توی این چند سال گذشته و کلی گرفتاری که باهاش دست و پنجه نرم کردیم و هنوزم درگیرشیم، بخش بزرگی از ایمان و اعتقادمو از دست دادم. یعنی دیگه اینطوری نیستم که بشینم واسه یه مشکل دعا کنم. البته خیلی پیچیده ست.. یه زمانی آدم برای یه مشکل پیش خدا هی دعا میکنه که حل شه و خیلی هم توقع داره این اتفاق بیفته ولی نمیفته. خب.. بنظرم خدا مسئولیتی در این زمینه نداره. قرار نیست جور کوتاهی والدین و بی عرضه گی خودتو هم خدا بکشه.
همینکه یه تن سالم، و یه هوش نرمال بهت داده باشه دینشو در حقت ادا کرده. زحمت باقی کارارو خودت باید بکشی.

میشه گفت هم موافقم هم مخالف. ولی موقعی هایی که شدت غصه و ناراحتی بهت فشار میاره خیلی آدم نیاز داره پناه ببره به خودش.

نون.ی.ر پنج‌شنبه 6 مهر 1396 ساعت 21:18

همیشه همینجوریه! نمیدونم اون بچه هایی که اینهمه پول خرج میکنن چرا درس نمیخونن از اینکه یه عده اینجوری تو رفاه دست و پا میزنن و قدر نمیدونن حرصم درمیاد
از ته دل دعا میکنم این دختر دومیه قبول شه از کنکور. و همچین امثال این دختر

یکی از اون خر پولاشون رتبه های خیلی خوبی تو سنجش میاورد. ما هم کلی ذوقشو می کردیم. بعدا که گند زد به کنکور فهمیدیم سوالای سنجش رو می خریده! :|
ایشالا. منم دعا می کنم قبول بشه. اگه بشه دانشجوی پزشکی. چه شود!

Nazanin maryam پنج‌شنبه 20 مهر 1396 ساعت 22:51 http://oxizheen.blogfa.com

هعی....

ای خواهر...

Nazanin maryam پنج‌شنبه 20 مهر 1396 ساعت 22:53 http://oxizheen.blogfa.com

تازه اگه چند دهه بری عقب تر، دختر دومی رو به دبیرستان نرسیده شوهر دادن و توی سن کنکور بچه هم داره...

آره بیچاره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد