روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

بچه که بودم هر موقع تخمه آفتابگردون می شکستم در خلالش به سرم می زد یه عالمه تخمه بشکنم و مغزاش رو جمع کنم و یه دفعه همه مغزا رو با هم بخورم! اوج لذت بود این کار برام.حالا هم انگار از سرم نیفتاده این عادت و یه دفعه یه تعداد زیادی پست وبلاگ می خونم یا توی اینستاگرام یه عالمه عکس رو یه جا می بینم بیشتر بهم مزه میده تا دونه دونه اش.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد