روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

پشماش!

اردیبهشت که میشه باباجانمون میره کوه و اغلب با خودش کلی گیاه کوهی میاره. کلا کوهای غرب کشور این موقع از سال پر از گیاه و علف میشن. از آویشن و موسیر گرفته تا ریواس و گیاه های دارویی. بعضی هاشونهم خیلی طعم خوبی به غذا میدن و من زمانی که خوابگاه بودم با خودم از این سبزی ها می بردم و گاهی تو غذاهام می ریختم. دوستام که اکثرشون مال همون منطقه غرب بودن آشنایی داشتن اما برای هم اتاقیم که گـ.ـرگانی بود از همه جالبتر و گاهی تعجب آور بود.

مثلا مکالمه من و رفیق لرستانیم این بود که الان چقدر شبدر و ترشی می چسبه و قیافه اون یکی دوستمون به سان علامت تعجب بود و می گفت مگه گاو و گوسفندید که شبدر می خورید؟ :))) دیگه کلی که براش توضیح دادم این چیه و اون چیه علاقمند شده بود. پررنگترین خاطره ام هم مال گیاه کُرک گربه هست که کردا بهش میگن گل کُوو یعنی گل کبود. در واقع این یه جور چایی کوهی هست ولی من هر وقت آشپزی می کردم دوستم بدو بدو می رفت اینو میاورد می گفت پشم گربه هم بریز! :| :)) هی میگفتم پشم چیه بابا جان؟ مگه گربه پشم داره؟! و بدین سان تمام اسامی رو به شیوه خودش تحریف می کرد.



کلی هم این کرک گربه یا گل کوو یا به عبارتی پشم گربه (!)  خاصیت داره. به عنوان دمنوش درست کنید بخورید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد