روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

آخیش

الان من تو مرحله آخیش زندگیم هستم. مرحله ای که درگیر هیچ رابطه عاطفی نیستم، مرحله ای که نگران ناراحت شدن و راضی نگه داشتن کسی نیستم، مرحله ای که هر موقع دلم بخواد می خوابم، هر موقع دلم بخواد پیاما و زنگام رو جواب میدم، مرحله ای که می تونم تنهایی برم سفر و از تنهاییم لذت ببرم، مرحله ای که بالغانه، بدون حاشیه و خیلی عادی و معمولی  از دوستای پسرم  کمک و راهنمایی بخوام، مرحله ای که لازم نیست نگران هیچ آینده ای باشم، لازم نیست خودمو جوری نمایش بدم که دوست ندارم، مرحله ای که با خیال راحت هر عکسی بخوام می تونم رو پرو فایلام بذارم بدون این که به کسی جواب بدم و هزاران آخیش دیگه. آخیش... آخیش... آخیش


پ.ن: دعا و خوشبختی برای آدم گذشته زندگیم

نظرات 1 + ارسال نظر
پروفسور شنبه 23 فروردین 1399 ساعت 18:25 http://otagham.blogsky.com

چه قدر دلم میخواد به این وضع برسم،
ولی به جای پیشرفت تو این قضیه، پسرفت کردم.

امیدوار همیشه تو همین حال بمونی!

خودت باید خاتمه بدی بهش. یه روز خوشحال از خواب بیدار شو، بهترین صبحونه زندگیت رو بخور و برو تمومش کن. خیلی ساده ست ما سختش کردیم. از تنها شدن نترس، از ازدست دادن نترس، معجزه ها خودشون میان. دقیقا امروز داشتم میگفتم چقدرخوبه که تو اون مرحله قبلی زندگیم نیستم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد