روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

ده سال شد.

داشتم همه پست های سالگرد راه انداختن وبلاگم رو می خوندم انقدر با بعضی هاشون خندیدم که خدا بگه بس. وقتی میگن طرف خودش با خودش شاده حکایت منه. بعد وسوسه شدم برم بعضی آرشیوامو بخونم و یاد خاطراتم افتادم و مُردم انقدر خندیدم D: چقدر اون موقع ها وظیفه خودم می دونستم بیام عرایضم رو به گوش جهانیان برسونم!:))  چقدر دوستای خوبی داشتم و چقدر خوش بودیم. چقدر فکر می کردم همه چشم انتظار آپای منن :)))

حالا دیگه همه خاموشن و فقط از روی آمار روزانه وبلاگم می فهمم منو می خونن ولی نمی دونم کیا هستن.دوستای قدیمن یا جدید؟ چقدر منو می شناسن و از کی باهام همراهن؟ ولی خب این دلیل نمیشه سالگرد غرورآفرین تاسیس وبلاگمو بهشون و همچنین امت اسلامی و شهید پرور ایران تبریک و تهنیت نگم :))))

نظرات 5 + ارسال نظر
Baran یکشنبه 17 شهریور 1398 ساعت 19:38 http://haftaflakblue.blogsky.com/

سلاممم
تاسیس وبلاگ تون مبارک
روزهای زندگی یک مسافر میلادت مبارک
من فکر میکنم نه قدیمم نه جدید.از قسمت بروز شده ها؟یا جنگل آسفالت ؟دقیق یادم نیست،خدمت تون رسیده بودمیادمه صندوق وبلاگ تونو خیلی دوست داشتم
والبته اون کفشِ پروفایل تون هم
لحن نوشتاری شمارو دوست دارممیام میخونم و
می رم.
از آشنایی با شما بسی خرسندم

سلام باران جان
مرسی عزیزم که روشن شدی.
خیلی خوش اومدی برای من باعث افتخاره
الهیییییی چه با احساس
منم خیلی خوشحالم از آشنایی باهات

یه پسر یکشنبه 17 شهریور 1398 ساعت 20:30 https://jangale-asfalt.blogsky.com/

تبریک میگم ده سالگی وبلاگتو ندا جان
ده ســـــــــال!!؟/! شو
نوشتن، خوندن، و خونده شدن.. آرشیوای بزرگ نظرات.
خیلی جذاب و جالب بود.
من همچنان هستم همین اطراف

مرسی مهندس. رفیق قدیمی و همیشگی بودی برای من و وبلاگم. یادم نمیره چقدر قالب برام می ساختی
دمت هم گرمه

Baran یکشنبه 17 شهریور 1398 ساعت 21:01 http://haftaflakblue.blogsky.com/

فدای مخاطب نوازی تون عزیزمجان تون سلامت و دل تون همیشه خوش ؛قربانت شوم
خیلی مرسی ندا بانوی دوست داشتنی ام

عزیز دلی
لطف داری مهربون
برای تو هم عزیزم

فرهاد یکشنبه 17 شهریور 1398 ساعت 23:08 http://farhadx.ir

دیگه کسی نه رمق خوندن داره و نه نوشتن، اما ما باز می‌نویسیم.
نوشتن باعث میشه وقتی به عقب برگردی بفهمی چطور آدمی بودی و...‌.
اگه موقع ایجاد این بلاگ بچه دار شده بودی الان بچت ۱۰ سالش بود.

مدل خوندن و نوشتنمون تغییر کرده. رفتیم سمت کانال و اینستاگرام ولی وبلاگ همیشه دوست داشتنیه.
آره واقعا. مرد یا خانومی بود برای خودش

انسیه سه‌شنبه 23 مهر 1398 ساعت 02:00

منم که انسیه ام. اتاق کوچک تنهایی رپوبلاگم بود و هنوز هست ولی کمرنگ شده. قربون خود مهربونت و قلم قشنگت بشم جان دلم. میگم اون کامنت اولی جنگل اسفالت رو دیدم یهو اشک جمع شد توی چشمم اخه منم اونو میخوندم و دوسش داشتم. بنویس ندای عزیزم همیشه بنویس ک نوشته هات خوندن داره هرچند خواننده هایی مث من ک گشادیسم داریم و کامنت نمیذاریم ولی دوست داریم.

ای جانم. خوش اومدی انسیه جان. ممنون که روشن شدی. همراهی دوستای خوبی مثل تو برام باعث افتخاره
عزیزدلی
یه پسر هنوزم می نویسه فقط دیر به دیر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد