روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

خشم اژدها :)))

دیشب الف جان دقیقا به مدت یک ساعت و نیم از وقت با ارزش منو گرفته بود و تمام ماهیت بدبخت مقاله رو برده بود زیر سوال! یعنی دلم می خواستم پاشم یا کله خودمو بکوبم به دیوار یا کله اونو. وسطش عصبانی شدم گفتم خب پس دیگه تعطیلش کنیم. چه کاریه روز و شبم شده یکی؟ گفت نه بابا این روشمه! برای اینکه اول از همه به خودم شک کنم و از خودم سوال کنم تا بتونم به سوالای دیگران جواب محکم بدم. گفتم خب ممکنه وسطش سوالی پیش بیاد که بمونی توش و نتونی جواب بدی، میگفت اون موقع کار رو نصفه ول می کنم. همیشه که فرضیه های باستان شناسی نتیجه نمیده!! وای دلم می خواست عر بزنم اون لحظه از دستش. دیگه امروز کمر همت رو بستم و انقدر گشتم و جوریدم که تمام فرضیاتش رو حواله رشته های کلیمانجارو کردم. یعنی انقدر براش مدرک و سند و مقاله و کتاب، رو کردم که حیرون مونده بود نمی تونست خنده اش رو کنترل کنه D: وقتی که هی با واژه های دهن و سرویس جمله سازی کرد برام، به خدای بزرگ سپردمش. :))) 

به معنی دیگه الف جان رو زدم ترکوندم و الان خیلی راضی ام از خودم. شما هم مواظب باشید ترکش های الف جان به دست و بالتون گیر نکرده باشه! 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد