روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

کیک خودت رو بپز!

وقتی آدم پاشو از محدوده امنش می ذاره اون طرفتر تازه یه کمی می فهمه چقدر سلیقه آدما با هم متفاوته. قبلا خیلی بیشتر حرص می خوردم از رفتارایی که به نظرم ضد فرهنگی بودن ولی الان میگم وقتی به من و اطرافیان ضرری نمی رسونن بذار تو حال خودشون باشن. نمونه اش سفر سو.بـ.ـا.تا.ن  که از آهنگای دامبولی تا شوخی های بالای 18 سال و رابطه های آزاد همه رو دیدم. وقتی برمی گشتیم و تو پاترول بودیم، همسفرام  زنای بالای 50 سال بودن. آهنگایی که گوش می دادن انقدر از رده خارج بودن که همش دلم میخواست شاتگانمو دربیارم و بزنم دم و دستگاه رو بیارم پایین! بعد به خودم میگفتم ندا ولشون کن بابا بذار خوش باشن همه که قرار نیست مثل تو باشن. تازه از کجا معلوم راه تو درسته؟ گذشت تا اینکه یکی شون می خواست فیلم بگیره  آهنگ گوشیش رو قطع کرد گفت اگه میشه تو بذار. براشون از سارا نایینی و گروه دایره که شعراشون مال مولاناست آهنگ گذاشتم. همین خانومه انقدر خوشش اومد که شمارش رو داد تا براش بفرستم اینا رو. بعد دیدم راهش همینه من راه خودمو برم شاید بقیه هم از راه من خوششون اومد.

برای همین وقتی توی اتوبوس بودیم و در به در به دنبال سرویس بهداشتی و یه عده بلند بلند می خوندن داره میریزه، داره میریزه باهاشون خندیدم. وقتی یکی شون دستم رو گرفت که بلند کنه برقصیم و گفت پاشو از راه عرق دفعش کنیم باهاش خندیدم. 

خلاصه خودمو راحت کردم و هم راه خودم رو رفتم و هم بهم خیلی خوش گذشت. من کیک خودم رو پختم اونا هم کیک خودشون. من از کیک خودم لذت بردم اونا هم از کیک خودشون.

نظرات 1 + ارسال نظر
ارمان دوشنبه 8 مهر 1398 ساعت 10:57 http://Khiyaanat.blogsky.com

ما که هر دفعه اومدیم کیک خودمونو بپزیم سوخت و تا هفت خونه اونورتر فحشمون دادن به خاطر بوی سوختگی

آدم انقدر می سوزونه تا یاد بگیره خراب نکنه. یاد میگیرید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد