روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

الف جان سر صبح زنگ زده میگه: موهات یخ نزده؟ دُمت یخ نزده؟ بلوطهات به اندازه کافین؟ :|

همه اینا واسه اینه که فکر می کنه من شبیه سنجابم! :| بعد دیشب یه خونه کوچولو چوبی روی یه تیر چراغ برق دیدیم میگه همش حس می کردم الان میکشی می ری بالا تو خونه! :| میگم خب حالا چرا سنجاب؟ میگه به خاطر اینکه مثل سنجابا خیلی آزاد و رهایی به هیچکس احتیاج نداری. خب دروغ چرا؟ خوشم اومد چون فکر می کنم بالاخره تمرینام داره نتیجه میده. 


نظرات 1 + ارسال نظر
م چهارشنبه 6 آذر 1398 ساعت 17:14 http://L-r-y.blogsky.com

آخی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد