روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

باورم نمیشه که اینترکیچر مامانم جواب داد و من دو بار با آقای خواستگار قرار گذاشتم و با فردا داره میشه دفعه سوم! :|

به الف جان میگم حالا چه کار کنم؟ از این به بعد چی میشه؟ من نمی خواستم و... یه چند تا نصیحت میکنه و میگه تو وقتی شوهر بکنی به فرض... یه دفعه بلند داد میزنه حالا انگار که الان سر سفره عقد نشستی اینجور که تو جدی گرفتی و اینجور که من جدی دارم توضیح میدم!


پ.ن: من جدی نگرفتم اینترکیچر جدی گرفته! :دی

پ.ن: نگران نباشید دفعه سوم فردا واسه اینه که برم بگم جوابم منفیه. یه دفعه به خودم اومدم دیدم چه غلطی دارم میکنم.

پ.ن: اینترکیچر هیچ معنایی نداره.

پ.ن: الف جان دوست پسرم نیست :)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد