روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

مرسی خدا

دیشب داشتم یه آهنگ از سلن دیون گوش می دادم به اسم: می خواهم با پدرم حرف بزنم. داشتم حیرت می کردم چقدر ترانه اش توصیف حال الان منه. تو حال خودم بودم و با همون حس خوابیدم. انتظار داشتم خواب ببینم که با بابام توی قایق نشستیم و داریم توی یه رودخونه قشنگ می رونیم. یا اینکه پیشمه و دارم باهاش حرف می زنم و از رویاهام میگم. یا حداقل فقط هست و می بینمش اما به جاش خواب دیدم الف جان سر یه شرط بندی با پسرخاله اش ابروهاشو ورداشته از من کمک می خواد و منم دنبال مداد ابرو ام! :|



پ.ن: آهنگ و متن رو خیلی وقت پیش به مناسبت روز پدر گذاشته بودم تلگرامم. 


نظرات 1 + ارسال نظر
سایه شنبه 22 شهریور 1399 ساعت 14:07 http://sayehhayenur.blog.ir

امان از این خوابهای چپکی..
خواب رو تا منتظرشیم نمیاد انگار

امان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد