روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

ته رنگین کمون

الف جان میگه بهشت پر از بچه های سه تا پنج ساله‌ست که همیشه مشغول بازین و همش پرواز میکنن اینور و اونور. همه مشغول رسیدن به آرزوهاشونن. میگه رود شیر و عسل و حوری و شراب رو بریز دور. تو بهشت این چیزا نیست. هیچ انسان بالاتر از پنج سالی هم توی بهشت من راه نداره. بهش میگم من می خوام بیام بهشت تو. می خنده. اما من جدی گفتم. دلم می خواد برم بهشت الف جان.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد