روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

از باب حامله نکردن

پارسال این موقع ها یکی از دوستای مشترک من و الف جان به واسطه شغلش، تو نمایشگاه نوزاد و کودک غرفه داشت و همه دوستان رو دعوت کرده بود که بریم غرقه اش رو ببینیم. حالا بماند که تا قبل از اون همه فکر می کردن من و الف جان زن و شوهریم، با اون نمایشگاه فکر کردن می خوایم واسه بچمون سیسمونی بخریم! :|

به هر روی، توی اون نمایشگاه به اون بزرگی فقط ما دو تا آدم بزرگ بدون بچه محسوب میشدیم و لابه لای این جقله بچه ها می لولیدیم. همینجوری می رفتیم  که وایسادیم کنار یه غرفه مشاوره زایمان برای مادرای باردار. می تونم بگم اطلاعات الف جان در زمینه زایمان طبیعی صفره. (به شخصه من ندیدم پسر این مدلی :)) ) یه بروشور دیدم و بهش نشون دادم و گفتم ببین درد زایمان اینجوری سخت و طاقت فرساست چون اون بروشوره یه سری آمار و ارقام و مقایسه از وحشتناک بودن درد زایمان با یقیه دردهای بدن می داد. الف جان تا اینو خوند یه دفعه ترسید، رنگش پرید و در حالی که داشت عقب عقب می رفت ناخودآگاه گفت من تو زندگیم هیچ دختری رو حامله نمی کنم! :))))

نظرات 2 + ارسال نظر
لیلا سه‌شنبه 18 آذر 1399 ساعت 15:52

میشه اسم پیجت رو کامل اینحا بنویسی از گوگل نتونستم برم پیجت رو ببینم

کدوم پیجم عزیزم؟ اینستاگرام؟
اگه منظورت اینستاگرامه متأسفانه چند ماهه که دی اکتیوش کردم.

لیلا سه‌شنبه 18 آذر 1399 ساعت 23:15

اوکی فکر کردم پیج داری
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد