روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

کور بشم اگه دروغ بگم.

داشتیم با مامانم مراسم تحلیف با.یدن رو می دیدم. رسید به اون قسمتی که با.یدن گفت به احترام درگذشتگان کرونای آمریکا و خونواده هاشون سکوت کنیم. یاد بابام افتادم. اشک تو چشمام حلقه درشتی زد و داشت  می ریخت پایین که دیدم مامانم داره واسه فوتی های آمریکا فاتحه می خونه. :)) وسط گریه خندم گرفت اما جلوی خودمو گرفتم. وقتی فاتحه مامانم تموم شد خیلی جدی یه صلیب هم کشید :))) اینجا دیگه ترکیدم از خنده و اشک برگشت بالا :)))


پ.ن: خدا شاهده!

نظرات 2 + ارسال نظر
غزل سپید سه‌شنبه 7 بهمن 1399 ساعت 23:53 https://iliata67.blogsky.com

روح پدرتون شاد...
البته خب میشه واسه بقیه هم فاتحه بخونیم
من خودم یک بازیگر کره ای رو دوستش داشتم. چندی پیش خودکشی کرد. هر وقت سریالی چیزی ازش نشون میده به همسرم میگم برای شادی روح فلانی خانم هم صلوات بر محمد و آل محمد
همسرم به دو نیم میشه از خنده

مرسی عزیزم. خدا رفتگان شما رو رحمت کنه.
آره بابا به نظر منم میشه. همه ما یه روح واحدیم. چرا واسه هم طلب آمرزش نکنیم؟

ممد دوشنبه 13 بهمن 1399 ساعت 11:39

خیلی خووووب بود ایول منم شاد شد ‌روحم

شادی روحتون مستدام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد