روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

هزار شکر به سیب زمینی!

تفاوت بچگی ما و بچه های نسل الان انقدر زیاد و فاحشه که آدم وقتی به بچگی های خودش فکر میکنه جیگرش برای خودش کباب میشه!
مستخدم خوابگاهمون یه خانومه جوونه که وقتی میاد سوئیت ما رو تمیز میکنه گهگاهی بچه هاشو با خودش میاره. یه بار یکی از دختراش که کلاس اوله رو آورده بود و ما هم نشسته بودیم دور ِ جورثومه فساد (جورثومه فساد یعنی نماد فساد! استعاره از میز ناهار خوری سوئیت! داستان ها داره این جورثومه. چه وقتایی که ما برای درس خوندن دورش جمع نشدیم و چه ساعت هایی که از بس بازیگوشی کردیم هیچکدوم یه صفحه جلوتر نرفتیم! کلا این جورثومه برای ما فقط بدآموزی داشته!
D: ) داشتم میگفتم؛ ما هم برای اینکه مادر تو آشپزخونه به کارش برسه بهش گفتیم دخترش رو سرگرم میکنیم تا اونم کارشو بکنه. این دختر هم قیافه فوق العاده نازی داشت و لباس مدرسه تنش بود و اومد نشست پشت میز. هیچ حرفی هم نمی زد. یعنی قبل از اینکه خجالتی باشه ما رو آدم حساب نمیکرد! انقدر که این بچه با کلاس بود! من که شخصا رابطم با بچه ها خیلی خوبه هر کاری کردم  و با هر زبون بچه گونه ای که بلد بودم باهاش حرف زدم که یخش آب شه موفق نشدم. تا اینکه بهش گفتم شما چه خانوم ناز و مرتبی هستی که مقعنه ات رو انقدر مرتب پوشیدی. (خداییش هم خیلی مرتب بود) خط دوخت وسط مقنعه اش رو نشونش دادم و گفتم آفرین که خط مقنعه ات با دکمه های روپوشت تو یه خطه. من وقتی سن تو بودم این خطه همیشه کنار گوشم بود! دیگه اینجا با کلی ناز یه لبخندی تحویلم داد و تو دلم گفتم خدا رو شکر یه واکنشی ازت دیدم! ولی همچنان باکلاس نشسته بود. اومدم سرگرمش کنم و به سرم زد یه بخشایی از انیمیشن فروزن رو براش پخش کنم. لپ تاپ رو گذاشتم جلوش و قسمت مورد نظر رو پلی کردم. یعنی  دریغ از این که از این بچه یه اپسیلون واکنش به وجود بیاد! اون وقت ما از این طرف 5- 6 نفری که سه – چهار برابر سن بچه رو داشتیم چنان ذوقمون گرفته بود و با قسمتای موزیکالش افسار پاره کرده بودیم که خدا میدونه! یکی حرکات موزون میرفت یکی ضرب گرفته بود رو میز، یکی میگفت من باید یه لباس شبیه این شاهزادهه بدوزم و... اصلا یه لحظه که از دور خودمون رو نگاه کردم دیدم بچه نشسته خانومانه تیکه های سیبش رو گاز میزنه و ما دور و برش وایسادیم و با این تفاوت سنی چقدر جلف و جفنگ وار (!) ذوق زده شدیم! گفتم الان بچه پیش خودش چه فکری درباره ما میکنه!
 البته به سن ربطی نداره به نظرم، به نسل ربط داره. ما همسن این بچه بودیم بابام وقتی فیلم گربه آوازه خوان رو برای من و آقا داداشم میذاشت انقدر با قسمتای شادش جفتک و چارطاق مینداختیم که انگار قهرمان فیلمه ماییم یا انگار یه چیزی هم به ما میخواد برسه!! تازه اون زمانا مادر بزرگم میگفت شماها اصلا ذوق هیچی رو ندارید! اگه اون خدا بیمارز بچه های الان رو میدید حتما میگفت صد رحمت به شماها و هزار شکر به سیب زمینی!

پ.ن: آخرش که داشت میرفت برگشت و خیلی موقر بهم گفت من این کارتون رو قبلا دیده بودم! :|

نیمه اول سال مگه چشه؟

از سری تجربه هایی که باید همیشه یادم بمونه و آویزه گوشم باشه، اینه که این دفعه که خواستم با کسی دوست بشم حتما حتما مطمئن بشم که با پسری دوست نیست و اگر هست ماه تولد دوست پسرش رو بدونم که اگه ماه تولدش تو نیمه دوم سال بود کلا بپیچونمش! همیشه خدا با دوستایی که رفتم بیرون تا دوستان برن و برای تولد جنتلمن کذاییشون هدیه بخرن، حین خرید، این وسط، من بدبخت سرما خوردم! ولنتاین و سپندارمزگان و چه میدونم روز فلان و روز بیسار هم که بماند. من خودم کم بی مبالاتم یه دور هم به خاطر دوستان باید برم چشم روشنی امواتم. درست مثل الان که من گول گرم بودن هوا رو خوردم و در حال حاضر ویروسا هم دارن از سر و کله و چشم و بینی من بخت برگشته تمرین بادی جامپینگ میکنن! :\

پ.ن: تجربه رو آویزه گوش میکنن؟؟؟ D:

سوژه نا مرتبط با پست خانومی هستن که من وقتی سوار آسانسور شدم اومدم که برم بالا طی یه سری حرکات نمایشی و رزمایشی خودشو پرت کرد تو آسانسور و خیلی بی مقدمه و در حالی که داشت در فاصله 30 سانتی دهنش و گوش من داد میزد و حس شنوایی منو می فرستاد سینه قبرستون، گفت اگه آسانسور گیر کنه می خوای چکار کنی؟؟؟؟؟؟؟ :\ گفتم: دکمه آژیر رو میزنم. گفت: اگه خراب بود چی؟؟؟؟ گفتم: زنگ میزنم بیان کمک. گفت: اگه گوشی نداشتی چی؟؟؟؟؟ گفتم: خواهر من! جیغ میزنم، داد میزنم، نعره میزنم، فریاد میزنم، مشت میزنم به در، لگد میزنم به دیوار تا یکی صدامو بشنوه. بعد دیگه تا مقصد سکوت کرد و هیچی نگفت!

 

ب.ن: خداحافظ خوابگاه :)

نیمه اول سال مگه چشه؟

از سری تجربه هایی که باید همیشه یادم بمونه و آویزه گوشم باشه، اینه که این دفعه که خواستم با کسی دوست بشم حتما حتما مطمئن بشم که با پسری دوست نیست و اگر هست ماه تولد دوست پسرش رو بدونم که اگه ماه تولدش تو نیمه دوم سال بود کلا بپیچونمش! همیشه خدا با دوستایی که رفتم بیرون تا دوستان برن و برای تولد جنتلمن کذاییشون هدیه بخرن، حین خرید، این وسط، من بدبخت سرما خوردم! ولنتاین و سپندارمزگان و چه میدونم روز فلان و روز بیسار هم که بماند. من خودم کم بی مبالاتم یه دور هم به خاطر دوستان باید برم چشم روشنی امواتم. درست مثل الان که من گول گرم بودن هوا رو خوردم و در حال حاضر ویروسا هم دارن از سر و کله و چشم و بینی من بخت برگشته تمرین بادی جامپینگ میکنن! :\

پ.ن: تجربه رو آویزه گوش میکنن؟؟؟ D:

سوژه نا مرتبط با پست خانومی هستن که من وقتی سوار آسانسور شدم اومدم که برم بالا طی یه سری حرکات نمایشی و رزمایشی خودشو پرت کرد تو آسانسور و خیلی بی مقدمه و در حالی که داشت در فاصله 30 سانتی دهنش و گوش من داد میزد و حس شنوایی منو می فرستاد سینه قبرستون، گفت اگه آسانسور گیر کنه می خوای چکار کنی؟؟؟؟؟؟؟ :\ گفتم: دکمه آژیر رو میزنم. گفت: اگه خراب بود چی؟؟؟؟ گفتم: زنگ میزنم بیان کمک. گفت: اگه گوشی نداشتی چی؟؟؟؟؟ گفتم: خواهر من! جیغ میزنم، داد میزنم، نعره میزنم، فریاد میزنم، مشت میزنم به در، لگد میزنم به دیوار تا یکی صدامو بشنوه. بعد دیگه تا مقصد سکوت کرد و هیچی نگفت!

 

ب.ن: خداحافظ خوابگاه :)

سوالات امتحانی مخصوص بهمن 93!

آسفالت چیست؟ (6 نمره)

آسفالت کردن به عملی اطلاق می شود که در آن آسفالت را به صورت تمیز و حتی ناتمیز بر دهان شخص آسفالت شده می کشند تا دیگر صدایش و حتی شده جیکش در نیاید و در دم لال شود!

آسفالتگر کیست؟ (8 نمره)

آسفالتگر استاد لج باز می باشد که از روی لج بازی نمره کم می دهد، آسفالتگر زمستان شبیه تابستان می باشد که خسیسی اش می آید دو تا دانه برف ناقابل حواله زمین کند، آسفالتگر پایان نامه طلسم شده می باشد، آسفالتگر بیکاری می باشد، هم اتاقی شلخته می باشد، پسر واحد طبقه 8 می باشد، آسفالتگر حتی خودت می باشی که موقع چشیدن غذا آب جوش روی لبت می ریزد و می سوزد و خودت با دست خودت دهانت را آسفالت می کنی!، آسفالتگر سرما خوردگی نوع جدید می باشد، آسفالتگر وقت نداشتن و کار تلنبار شده می باشد، آسفالتگر عمه مان می باشد، داور استرالیایی می باشد، گربه وقت نشناس می باشد، تیم اسب دوانی و دو میدانی واحد بالای سر ما می باشند، خلاصه آسفالتگر این روزها زیاد است. خوشا به سعادت ما شهروندان! خوشا به سعادت شهرداری و راهداری! خوشا به سعادت وزارت راه و ترابری!

آسفالت شونده کیست؟ (6 نمره)

آسفالت شونده بدبخت مفلوک بیچاره که معلوم است کیست فقط کافیست دقت کنی! 

 

با آرزوی موفقیت برای شما دانشجویان گرامی! من الله توفیق!

به قول بچه ها گفتنی: بعضیا تو امتحانا یه جوری درس می خونن که انگار نه انگار عاقبت هممون خاکه!

اینکه من هر جای و ناجایی بساط درس رو عین سفره پهن میکنم و این جزوات و کتاب های بدبخت رو عین اوشین که بچش رو می بست به پشتش و همه جا می برد، منم می برم، نشون دهنده چیه؟

1. درس خوندن بیش از حد و از شور گذروندن و به مرحله معدن سنگ نمک رسیدن؟

2. یا اینکه می خوام از زیر درس شونه خالی کنم  و به بهانه های مختلف زیر آبی میرم؟ مثلا بافتنی و درس - سریال و درس - آهنگ و درس - اسمس و درس و...؟

پ.ن: اینکه اینجا نمی تونم بیام به خاطر درس نیست به خاطر نت نداشتنه! :/

بعد از یه بحران، بعد از یه وقفه، تو فورجه ها و غم سنگین دلم، صادقانه همراه با پشیمونی برای زود قضاوت کردنم، بهم پیام میدی: هر وقت از خر شیطون پیاده شدی منتظرتم. از خر شیطون پیاده شدم و با خودم عهد کردم دیگه سوارش نشم!

امروز بود که حس کردم چقدر دوستت دارم.

خاله میم باشیم.

خالم (یعنی دوست صمیمی مامانم و من صداش میکنم خاله) خیلی آدم جالب و شوخ و شنگیه. اگه یه روز یکی بهم بگه دوست داری شبیه کی زندگی کنی؟ میگم: خاله میمم. یه جوری زندگی میکنه که هر کی ندونه فکر می کنه این آدم  جنسش از فولاده! همیشه خدا خنده و شادیش به راهه. تا دلتون هم بخواد زندگی اون رو سگیشو بهش نشون داده! انواع و اقسام بیماری ها رو یا داره یا رد کرده اما وقتی ازشون میگه انگار داره واست جوک تعریف میکنه و نمیتونی نخندی! چند تا عزیزش رو هم تو زندگی از دست داده. با کلی مشکل هیچوقت ندیدم نق بزنه. یا داره جهانگردی میکنه یا مهمونی برگزار می کنه و کلا زندگی رو به خودش جهنم نکرده و خیالش هم نیست. وضع مالیش هم خیلی خوبه اونم نه اینکه از کسی بهش ارث رسیده باشه، از اول زندگیش با همسرش قرار گذاشتن همه رو خودشون بچینن رو هم و تونستن. با وجود خانواده های ثروتمند پدری هر چی دارن از تلاش خودشونه.


اونوقت من کلی بخوام هنر کنم به کسی از مشکلاتم نمیگم، تازه وقتی تو تنهایی یادشون میفتم یه دفعه پیچ و مهره چشمم شل میشه! انگار که حالا چی! پیش نزدیکام هم دم به دقیقه غر میزنم و نق میزنم و لوس میشم و همه چی رو سخت میگیرم. ولی وقتی دید آدم فرق کنه حتی آدم پیش خودش هم آسون میگیره و همه چیز براش شدنی جلوه می کنه. کلا تصمیم گرفتم به خودم بگم بخیال. حالا انگار من بخوام به خیلی چیزا فکر کنم زندگی پا میشه میاد بهم میگه ندا جون! غصه نخور! غمت نباشه من خودم ردیفش می کنم! :|  والا!

شایعه سازی نکنید لطفا!


مامانم و خالم و دخترخالم پر شور و حرارت یه ظرفی گذاشته بودن جلوشون و داشتن تحلیل و تفسیر میکردن این ظرف مخصوصه چیه.(انگار داشتن اورانیوم غنی میکردن!) منم طبق معمول که هر جا میرم باید این جزوه های ننه مرده رو با خودم خِرکِش کنم، کله ام تا بیخ تو جزوه بدبخت بود. یه دفعه با همون لوکیشن برگشتم گفتم برای آش و سوپ هم خوبه. بعد دیگه صدای نشنیدم! اول فکر کردم کر شدم ولی بعد که سرمو آوردم بالا دیدم خاله و مامان و دختر خالم زل زدن به من انگار که گفتم مثلا باردارم!! یه نگاهی به ظرفه کردم و همچنان که نگاه ها روم بود تو دلم گفتم یعنی نمیشه توی این سوپ یا آش خورد؟؟ دختر خالم در حالی که با پشت چشم نازک کردن سرشو میگردوند سمت مامان اینا گفت این ظرف فقط مناسب خوردن دسرایی مثل ژله ست. بعد هم فغان احسن و شادی مامان و خالم بلند شد و کلی بهش طیب طیب الله و احسن بارک الله گفتن. (یعنی همیشه خدا از بچگی اینو میزدن تو سر من و همیشه به من میگفتن از این یاد بگیر! یه بار که 5 سالمون بود و داشتیم خاله بازی می کردیم، قرار شد مامان من مثلا بیاد خونه ما دوتا مهمونی، رفت خونه اون، کلی به به و چه چه کرد که چه دختر مرتبی همه چیز سر جای خودشه اما وقتی اومد خونه من، خونه من علاوه بر  اینکه تو طرح بود و سگ صاحبشو گم می کرد، خودمم به جای میزبانی داشتم با یه اسباب بازی ور میرفتم و دل و روده اش رو درمیاوردم که ببینم توش چیه! بعد دیگه اون پروسه ی "یاد بگیرا" از همون موقع ها شروع شد! :| ) داشتم میگفتم منم که این وضعیت رو دیدم سرمو دوباره برگردوندم تو جزوه و با خودم گفتم اصلا دونستن انواع ظرفا به چه درد میخوره؟ همین که بدونم انواع آجرا کدومن و ویژگی هاشون چیه خدمت بزرگی به زندگی آیندم و شوهر آینده عزیزم کردم! پس فردا پرسید آجر قلمدونی و آجر چارکه چیه جلوش کلی رو سفید میشم! اصلا بچه هامو بگو نمیگن رگ چینی تو آجرکاری یعنی چی؟ تازه وقتی هم شوهر و بچه هام غذا نخوردن و ازش ایراد گرفتن و منم خواستم دعواشون کنم می دونم با آجر باهاشون چه کارشون کنم! حالا اینا بشینن تا صبح بحث کنن این واسه ژله خوبه اون واسه سالاد!

چی؟ من و حسودی؟ آجر و روح می دونید چیه؟

من و احساسم!

بعضی وقتا نصف شبا دلم می خواد به هم اتاقیم که تختش پایین تخت منه بگم عزیزم تو رو خدا ایندفعه خواستی تکون بخوری افقی تکون بخور (چپ و راست شو) وقتی عمودی تکون می خوری احساس می کنم امواتم جلوی چشمم بالا و پایین میپرن!

بعضی وقتا دلم می خواد به هم اتاقی هام بگم عزیزای من شبا موقع خواب نور اون موبایلا و لپ تاپای لعنتی تون رو خاموش کنید، وقتی با نوری از خواب میپرم می بینم یه گوشی داره چشمک میزنه، نور یه شارژری قرمزه، نور یه لپ تاپی تا صبح روشنه، مال یکی نورش یواش یواش کم میشه بعد جنی میشه یه دفعه زیاد میشه، اون موقع ها احساس می کنم تو برج مراقبت فرودگاهم.

بعضی وقتا دلم می خواد به هم سوئیتی هام که توی آشپزخونه دارن ظرف میشورن و هر آن کاسه و بشقاب از دستشون میفته بگم اون ظرفا اون جوری شکسته نمیشن بکوبید به دیوار که قشنگ هم بشکنن هم صدا بدن! این موقع احساس میکنم تو بازار مسگرا دارم راه میرم!

اما هیچ کدوم از اینا رو نمیگم چون دارم میرم خونه :)

فعلا ثابت

از دوستانی که کامنت خصوصی میذارن و در خصوص بلاگم سوال میپرسن و وبلاگ ندارن می خوام به جیمیل اینجا، mosafer.9891@gmail.com، میل بزنن تا بتونم جواب سوالاشون رو بدم. با عرض معذرت برای من مقدور نیست با شماره تلفن هاتون تماس بگیرم.

بعضی وقتا هم میشه همون موقع جواب نداد!

یه دوست شر و شیطونی دارم که خیلی سر به سر همه میذاره. هر وقت باهام شوخی می کنه من فقط می خندم. واسه همه هم یه چیزی داره و یه چیزی میگه. مثلا راه به راه به من میگه: ندا قرصات دیر شد، من نگران حالتم، قرصاتو خوردی؟ یکی دیگه از دوستامون رو هم صدا میزنه کُز ِت. کزت بیا. کزت برو! قاعدتا ما هم زیر لبی یه دیوونه یا بیشعور دوستانه میگیم و باهاش می خندیم.

چند شب پیش یه لباس سبز پوشیده بود و طبق معمول نگران قرصای من بود! داشت به یکی دیگه میگفت من باید چندتا آلارم واسه قرصای شما درست کنم که یادم باشه کدومتون قرص خوردید کدومتون نخوردید یه وقت بهم حمله نکنید! همینطوری که داشت سر به سر همه میذاشت رفتم پیشش با خنده و خیلی آروم گفتم: ببین جلبک سبز (ما جلبک قهوه ای، سبز - آبی، زیتونی و بژ هم داریم. واسه این سبز رو گفتم چون جلبک می تونه سبز نباشه! :" ) اگه من قرص می خورم واسه اینه که من سالم اومدم توی این دیوونه خونه تو منو قرصی کردی! اگه فلانی کُزته تو هم مسلما زن تناردیه هستی! و یادت باشه خواستی آلارما رو تنظیم کنی روی قرصای ما، اولیش رو تنظیم کنی روی آمپولای خودت چون تو دیگه زنجیر پاره کردی و کارت از قرص گذشته!

بعد هم همه از خنده منفجر شدن. دوستام می گن تو نمیگی نمیگی وقتی میگی یه چیزی میگی که آدم دیگه نمی دونه چی بگه!

 

خ.ن: حیف که قرار بر کرگدن بودنه وگرنه دلم میخواست اندازه یه فیل خاکستری... :((((

Left, left… left, right, left

تجربه میگه هر چقدر که بالا رفتن از کوه دسته جمعی حال میده، پایین اومدنش تنهایی به همون اندازه حال میده!

 

پ.ن: حتی مستحبه یه جاهایی که خطرناک نیست رو بدوئی!

اشک تو چشام حلقه بسته!

توی خوابگاه اگر شکست عشقی هم نخورده باشید با این آهنگایی که دوستان میذارن و صداشو تا آخر زیاد می کنن این احساس حتما بهتون دست میده. :|

 

من و وجدانم همدستیم.

ندای حکیم می فرماید: دانشجوی خوب دانشجویی نیست که وقتی یک هفته به فورجه هاش اضافه شد تو اون یه هفته بیشتر درس بخونه واسه امتحانا، یا بشینه برنامه ریزی کنه واسه درسا، یا دنبال درست کردن رفرنس تحقیقاش باشه، یا اصلا اصلا یک صدم ثانیه فکر درس به اون کله مبارکش خطور کنه، یا زبونم لال بگه یه پایان نامه ای هم دارم، بلکه دانشجوی خوب کسیه که توی این یه هفته اضافی، چند جلد کتاب غیر درسی و چند تا فیلم و چند تا انیمیشن کنار هم ردیف کنه و به ترتیب همه رو تا پیش از طلوع آفتاب (استعاره از قضا نشدنشون) انجام بده! بعد شب امتحان با یه خرورار منابع نخونده یکی بزنه تو سر کتابا و چهارتا بزنه تو سر خودش که خدایا غلط کردم! :"

پ.ن 1: بدبختی اینه که این ترم آخرین ترمیه که امتحان میدم دیگه نمی تونم بگم خدایا از ترم بعد!

پ.ن 2: فکر می کنید وجدانم بهم نهیب میزنه؟ نخیر. من و وجدانم قبلا با هم نقدی حساب کردیم! یه درصد هم فکر تغییر تصمیمم رو هم ندارم. :"

پ.ن 3: برای کتاب اینا رو می خونم: یک روز مـ.ـانده به عید پـ.ـاک / زویا پیـ.ـرزاد 

مامـ.ـور سیگاری خدا / محسن حـ.ـسام مظاهـ.ـری

سیمـ.ـای زنی در مـ.ـیان جمـ.ـع / هاینریـ.ـش بل

برای فیلم به عنوان تکلیف (حساس نشید به قضیه. اینا مشقامن!)

Insomnia یا بی خـ.ـوابی

cast away یا دور افتـ.ـاده

برف روی کـ.ـاج ها

Dead Poets Society یا انجمـ.ـن شاعران مـ.ـرده برای چندمین و چندمین بار از وقتی دبیرستانی بودم تا الان :"

برای انیمیشن هم (به اصرار کودک همیشه تخس و پرروی درونم):

کـ.ـارخانه هیولاسـازی و دانشگاه هـ.ـیولاسـازی برای وقتایی که دوست دارم از ته دل بخندم و هیچی راضیم نمی کنه جز دوبله گـلـوری D:

و Frozen یا منجمد

پ.ن4: با آرزوی کامیابی برای خودم. موفق و رستگار باشم. من اللهِ توفیق! :"

شعر: یا رحیم!     قطره دانش که بخشیدی ز پیش / متصل گردان به دریاهای خویش :"

 

مدیونه کسی دست بکنه تو جیبش!

قدر منو نمی دونید! پس فردا که به عنوان بزرگترین معدن سرب جهان شناسایی شدم اون موقع همه تون، تاکید می کنم همه تون، قدر می دونید!

من با این همه سابقه توی جویدن رژلب و قورت دادنش به زودی به عنوان بزرگترین سرچشمه سرب جهانی شناخته میشم و ندید میگم بالاخره همه پول دار میشیم! :"

سوژه نامرتبط با این پست خانومی هستن که با تلاشی بلیغ (زیاد) و کفش پاشنه بلند می کوشیدن تا دوچرخه ای رو بدون زمین خوردن دو سانت به جلو برونن! :|