روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

مظلوم گیر آوردید آیا؟

* تازگی ها دارم کم کم حس می کنم که هیچ تفاوتی با اون موجود مظلوم و معصوم یعنی درازگوش ندارم! شدم یه بارکش واقعی! نگران  کارم شده بار کردن یه خروار کتاب کَت و کلفت از خونه به دانشگاه از دانشگاه به خونه و در واقع شک ندارم که دارم کار عبثی می کنم.یول قربون چشم و ابرو استادامون برم. اونا هم هیچ تفاوتی بین ما و این زبون بسته(استعاره از درازگوش) نمی بینن. (تفاهم رو دارید؟) کلاس ما هم نمونه کامل یک جامعه دموکرات! وقتی که زبونم لال اعتراض کنی عین آن جوانمرد جومونگ، شمشیر درمیارن دو شَقَّت می کنن. استرس من به نمایندگی از تموم دوستان جداً به چنین اساتید و چنین شیوه تحصیلی افتخار می کنم! خدای من! خدای خوب و مهربانم! من و قلب کوچکم چه کردیم که درهای رحمتت اینطور به روی ما باز شده و همه چیز اینقدر خوب داره پیش میره؟ praying

* در راستای پست قبل دیدم همتون خنجر و دشنه و ژ۳ و کلاشینکف ها رو درآوردید می خواید سر از تن این بی نوا دختر جدا کنید!گریه تصمیم گرفتیم توبه کنیم و حرکات جلف رو کنار بذاریم. مژه یه چند روزی تو دانشگاه لالمونی گرفتیم، سنگین می رفتیم رنگین بر می گشتیم آزارمون حتی به برادر حزب الله کلاس هم نمی رسید، تا اینکه دوستانِ جان به من شک کردن. متفکر چپ میرن راست میان، میگن تو چه مرگته که چند روزی اینقدر ساکتی؟ الان به صورت حاد دچار دوگانگی شخصیت شدم! ابله تا نیومدن در اینجا رو تخته کنن بگید چه کار کنم؟    

پ.ن: این روزا عمودی از در خونه میرم بیرون افقی بر میگردم اونم با اعمال شاقّه. هیچکسی هم نداریم که واسمون دلسوزی کنه. الهی خودم واسه خودم بمیرم گریه

پ.ن: حتی انگشتام هم دیگه نای تایپ ندارن. به جون بچه هام از علاقه مفرط به اینجا اومدم آپ کردم.چشمک

ب.ن: بی شک من تو آهنگ گوش کردن بی جنبگی رو رد کردم با غمگینش اشکام راه میفته با شادش مکانمو با فضا اشتباه می گیرم. انگار به گروه خونی من فقط و فقط آهنگای فرهاد مهراد می خوره. هیپنوتیزم

بشنو و باور نکن

این روزا بحثای عشق و عاشقی و دوستی و اینا اینقدر خز و چیپ شده که آدم اصلا حیفیش میاد وقت تلف کنه راجع بشون حرف بزنه.  تو این اوضاع اسف بار هر کی از خانوم والده ش قهر می کنه اولین کارش همین که مثل سیب زمینی در دولت خدمتگزار، لاو تقدیم این و اون کنه و پیش خودش فکر نکرده که چی؟

یه چیزای چندشی دور و ورم می بینم که حالم داره بد میشه از این همه لوس بازی مفت!

* دختره صدا داره در حد اقدس مَرده! حرف که میزنه ناخودآگاه از وحشت میری رو ویبره. اما وقتی دوست پسر جنتلمن شون زنگ می زنه، وای... به گوشات شک می کنی. تصویر همون تصویره اما صداش... همون لحظه انگار حمیرا داره واست چهچه می زنه. چنان صداشو نازک می کنه که پیش خودت میگی این دختره ۱۰ سالی تو دار و دسته متین دو حنجره* بوده.  حالا کاش ارزششو داشت. آره خلاصه... یه مدتی که من خونه این دوست هنرمند بودم مبدا و مقصد مسیرم شده بود اتاق ایشون و گلاب به روتون wc.

* طرف در کل عمر سه ماهه دوستیش با یه خانومی، اونم اسمسی فقط یه بار دختره رو دیده، اون وقت چنان قربون صدقه چشم و ابرو و سکنات و وجنات دختره میره که امثال بنده یه چیزای دیگه پیش خودش فکر میکنه. نمی دونم والا شاید  با تکنولوژی جدید، از طریق اسمس میشه طرف رو دید و ما بی خبریم ننه.

اینها همه به کنار وقتی بهشون میگی یه خورده خودتو جمع و جور کن، پرستیژتو حفظ کن، نه تو لیلی هستی نه اون مجنون، می خندن. انگار داری جوک واسشون تعریف می کنی.  بعد که به خاک سیاه نشستن میان التماس و زاری و آه و ناله که بگو چکار کنیم. praying

از من به شما خواهرانه، مادرانه نصیحت. یراق عقلتون رو هیچوقت خدا دست احساس تون ندید که آدم رو بیچاره می کنه. بله... میشه بدون تو بمیری و من بمیرم هم کسی رو عاقلانه دوست داشت. 

پ.ن: تفألی می زنیم به خواننده عزیز افشین که میگه: اونی که میگه دوسِت داره/ بشنو و باور نکن

پ.ن: این روزا سر این بچه بازی ها زیادی دارم مشاوره میدم. تصمیم دارم پولیش کنم و دفتر بزنم. منشی می طلبیم.

پ.ن: در ادامه این اقدامات هر کسی هم که میاد مشاوره(!) یه شیشه آبغوره هم از خودش به جا میذاره و میره. آبغوره خواستید بگید بی تعارف. اینجا زیاده.

پ.ن: نه خداییش، به نظرتون حیف وقت نیست که بذاری پای این مسخره بازی ها؟

ب.ن: از قدیم و ندیم گفتن اون ممه رو لولو برد!


* معرف حضور که هستن؟ ایشون هم از همون عزیزانین که با خانوم والده اینا قهر تشریف دارن.


17 شهریور افتخار ما

تکذبیه: اول بسم الله گفتیم یه تکذبیه بریم. اولا بنده هر گونه ارتباط و ربطی بین این روز بزرگ و فرخنده و غرور آفرین (تولد وبلاگم) و واقعه ۱۷ شهریور معروف، که تو تقویما نوشتن رو به شدت تکذیب می کنم؛ اصلا ما کی باشیم که به سیاست ربط داشته باشیم و کلا بی ربطیم! ساکت

یک سال پیش در چُنین روزی ما همین جوری نشسته بودیم مثل همیشه. بعد دقیقا عین جو گرفته ها یه حسی بهم گفت پاشیم بریم وبلاگ بزنیم نیشخند (صداقت رو دارید؟! خودم دارم میگم جو گیر شدم! تو این کره خاکی یکی من خیلی صادقم یکی یوزارسیف. که البته من صادق ترم.  چون اگه یادتون باشه یوزارسیف سر قضیه این بنیامین یه چند باری خالی بندی کرد شیطون!whistling) البته یک سری عقده های روانی پشت این قضیه بود از جمله تخته شدن وب قبلیه. (نثار روح چندین سال درگذشته فاتحم صلواتpraying) دیگه من خودم رو به عنوان یه شهروند وظیفه شناس موظف دیدم به تنهایی حماسه حضور (!) رو رقم بزنم. از خود راضی این جوری شد که اینجا رو درست کردیم. از کسایی رو که می تونم بگم از همون اولین پست تا الان باهام بوده دوست عزیزم نفس هستش؛ که البته به قول خودش این وسط مسطا یه دور همو گم می کنیم ولی بعد کلید اسرار میشه دوباره همو پیدا می کنیم!  گفتم بگم یه وقت حق ناحق نشه. (انگار صف شیره!) بعد هم هی به عدد دوستان اضافه شد که ما از نام بردن معذوریم می ترسیم کسی رو از قلم بندازیم اونوقت آق مون کنید. اونم چون اولین نفر بود گفتیم که چیزی از گینس کم نداشته باشیم! چشمک

آره ننه. بعد از اولین پست، روزها گذشتند... پاییز برگ ریز و زمستون برف ریز اومدن و رفتن... بهار و تابستون گرم گذشتند و رفتن... همه چیز تغییر کرد... (با اون تغییری که فکر می کنید کاملا توفیر داره.) اما یه اپسیلون حرف مثبت و سازنده روی این چرت و پرت هایی که آپ می کردم نیومد که نیومد.سوال (گفته بودم خیلی صادقم؟!) البته می دونم که انتظارات از یه وبلاگ علمی و فرهنگی(!) بالاست، خودم رو مسئول می دونم دیگه. یه جایی، یه دوست عزیزی می گفت وبلاگ باید پر محتوا باشه. خدا رو شکر، الحمدالله، محتوای وب ما از نظر چرند و پرند کاملا پره. (تصدیق می کنید دیگه؟)

حالا هم چه بخواید چه نخواید به پاتون نوشته شدیم و حالا حالاها در خدمتیم و سعی میکنیم حماسه حضور رو هر روز پررنگ تر کنیم! باشد که عبرتی برای آیندگان شویم!

پ.ن:دوست دارم بدونم تو این یه مدت حرفی زدم که کسی رو ناراحت کنه آیا؟ میدونم آزارم به مورچه هم نمیرسه همین جوری پرسیدم. دیگه آخرای ماه رمضونه. جون مادراتون بیاید عین چند تا آدم جدی ما را به راه راست هدایت کنید باشد که بخشیده شویم. اصلا بیاید فحش بدید. دری وری بنویسید. با کمربند سیاه و کبودم کنید فقط تو رو خدا سازنده باشه. جون من تا حالآ لارج تر از من دیده بودید؟ عینک (فکر کنم تنها بار مثبت و سازنده وبلاگم همین یه قسمتش بود! )

 

ب.ن: یعنی خیلی بده اسمت کوچیکت همش نقل محافل سیاسی باشه. خدا میدونه جرات ندارم تو ثبت نامها بگم اسمم ندا ست. چنان چشم غرّه ای به آدم میرن. ای خدا من چرا تو اسم هم شانس نیاوردم؟ آخه چرا؟

ب.ن: اون قضیه سینما بود که قرار بود هماهنگ کنم؟ صبر مامان بابام زودتر از من سر رفت. امشب قراره شخصا ببرَ نَم سینما بلکه خفه شم.  دیگه بیخیال اون ۴ نفر شدم. هر کی میاد بسم الله.

ب.ن: یه جمله ای هست که این روزا خیلی به کارم اومده حفظش کنید خیّلی به درد می خوره: "یاد گرفته ام که با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند." یادتون باشه هر وقت خواستید ازش استفاده کنید با یه لبخند ملیح این کار رو کنید تا طرف تا اعماق وجودش بسوزه. شیطان

خطاب به اون برادری که جفت پا رفت تو وب قبلیمون: bring it on. ببین برادر! الان می بینی؟ نه دیگه... نیستی که ببینی! پیشرفت رو حال می کنی؟ فکر کردی ما کم میاریم؟ هرگز، هرگز. تو چی فکر کردی راجع به ما؟ ها؟ شاعر چقدر قشنگ و به جا میگه: ۱۷ شهریور افتخار ما / ۱۷ شهریور روز ننگ تو.

 

خ.ن: (خصوصی نوشت.): وقتی تمومش کردم جای خالیشو واست پست می کنم بمونه برات یادگاری. آلت فحشا (!) حمل می کنی؟  اگه اعتراض کنی میرم به فاطی کماندو ها لو ت می دم میگم این علاوه بر رژ، ریمل هم داره با دوتا پنکیک اضافی بی استفاده. میدونی که مال بی استفاده خمس داره! منم اصلا راضی نیستم اون دنیا خِرِتو بگیرن. :)) 

خدا پاشو بات حرف دارم!

کلا تصمیم گرفتم از امشب برم تو مسجد بست بشینم توبه کنم بلکه باری تعالی از سر تقصیراتم بگذره اینقدر منو مجازات نکنه.praying
پروردگارا! از اول ماه رمضون دارم با این سریالا به صورت وحشتناکی شکنجه روحی با اعمال شاقه(!) می شم.not listening - New! هی میایم به توصیه دوستان(!) صبور باشیم هی مثل این قضیه تحریم محریما به خودمون بگیم همه چیز گل و بلبله، همه چیز آرومه، من چقدر خوشحالم، اما نمیشه که نمیشه. منتظر به خدا وقتی این صدای آتنه فقیه نصیری از تی وی درمیاد دلم می خواد بزنم شیشه تلویزیون رو خرد کنم ها. حالا اگه گذاشتن دهن ما بسته بمونه. عصبانیآخر تابستون اگه جنازم رو آپ کردم بدانید و آگاه باشید قضیه از چه قراره.
یا ارحم الراحمین! ملت ساعت دیجیتالی می خرن میذارن بالاسرشون با صدای دلنواز ساعت بیدار میشن، لذت می برن؛ اونوقت من چی؟ من از اول تابستون دارم با صدای بسی ناهنجار کلاغ بیدار میشم.گریه شما اگه فهمیدید چرا کلاغا تابستونا کوچ می کنن دم خونه ما تو روخدا به منم خبر بدید از این نگرانی بغرنج دربیام! اجرتون با آقا! whistling

خدای من! خدای خوب و مهربانم! چرا اینقدر هماهنگ کردن سخته. به جون دو تا بچه هام سخته خب. گریه اگه من تونستم  ۵ نفر آدمو (البته به این قضیه آدم بودن هنوز شک دارم. اثبات نشده) واسه یه سینما رفتن ساده هماهنگ کنم خیلی باحالم.

یا غفور! چرا منی که هیچی از حسابداری سرم نمیشه رفتم نشستم سر کلاس حسابداری؟  حالا تو بگو یه کلمه از این حرفای استاده فهمیدم کلا و حاشا! (هرگز، هرگز) بعد با کمال پررویی زل زدم تو چشمای استاده و با سر حرفاشو تایید می کنم و لبخند ژوکوند تحویلش می دم که یعنی مطلبو گرفتم!  

یا رحیم! دیگه با خودت! praying

ب.ن*: الان یه رعد برقایی میاد که من فکر کنم مانیتورم رسما بترکه. استرس

ب.ن: هوا بس ناجوانمردانه گرم است!

ب.ن: خب از الان برید پولاتونو پس انداز کنید. کادو های خوب بخرید. آپ دفعه بعد مربوط میشه به سالگرد تاسیس غرور آفرین وبلاگم. جرات دارید دست خالی بیاید! bring it on

 

*پاورقی: کلمات و ترکیبات تازه. ب.ن:بی ربط نوشت!  

در هم بر هم

مدیونه هر کسی که فکر کنه ما واسه ارشد نمی خونیم! (خیلی مهم بودها) whistling


?) نمی دونم این کارگردان جراحت چی فکر کرده با این همه بد آموزی؟ به اندازه کافی مردم فکراشون انحراف به چپ هست. حالا هی دامن بزنید به مساله. ساکت مردم ما هم سرخوش میشنن پا سریالای ماه رمضون بعد هم تو مصاحبه هاشون با تی وی چنان بَه بَه و چَه چَه راه می ندازن که انگار هیچکدوم از اینا کانالای همساده رو نمی بیننو اون عزت الله ضرغامیه که با خانوم بچه ها می شینه پا ماهواره! منتظرنه عزیز دلم آقا عزت مشغول جمع آوری کارتون های سه نسل پیش مثل سمباد و پینوکیو و اینا واسه نوگلان این مرز و بومه. نمی دونستی بدون.مژه

?) داری همین جوری وب گردی می کنی می بینی یکی واسه خودش وبلاگ زده، بعد با تمام مشقت و چنگ و دندون و ریاضت لینک دانلود سریال فاصله ها رو گذاشته! هیپنوتیزم نه تو رو خدا، هم مونده آخر عمری بشنیم ادا اطوارای آقا محسن و لیلا خانوم رو دانلود کنیم! هیپنوتیزم حسن جوهرچی رو هر روز همینطوری مجانی  داریم روئیت می کنیم، واسه هفتاد پشتمون بسه جون تو! خمیازه

?) ما هی داریم از گرسنگی و تشنگی غش و ضعف می ریم میشیم عین میت، نمیدونم ملت چه طوری این همه  انرژی پمپاژ می کنن؟ متفکر یه زوج بسیار خوشبختی تو واحد روبرویی ما زندگی میکنن کلا استعداد خاصی تو درست کردن آلودگی صوتی دارن. زندگیشون رو نظم خاصیه. صبحا دقیقا عین سگ و گربه می زنن تو سر و کله همدیگه همراه با صدای جیغ و داد و این بساطا. ظهرا میرن تو کار رقص تکنو. طوری که بلوک یه جا می ره رو ویبره، این کلیدای رو در خونه ما واسه خودشون رقص بندری می رن! بعد عصرا همدیگرو می بندن به باد فحش، این به خواهرشوهره فحش میده و اون به پدر زنه. این وسط یه خرده به خوشون استراحت می دن. یه آنتراکت ۲۰دقیقه ای. بعد هم که شب شد، بسم الله. صدای آهنگ لاو استوریشون ایندفعه مجتمع رو ورمیداره بعد هم رقص تانگو و.... ( نمی دونم چرا اصلا تفهیم نمیشن که یه کم لالمونی بگیرن. مثلا اینجا یه دانشجو داره خودشو با کتاب خفه می کنه. پس فردا معتاد شدم ریشه در این عقده های جوونی داره استرس)

فعلا  اینا رو علی الحساب داشته باشید. اون شمشیراتون هم غلاف کنید  تو روخدا. شاید بعدا یه چیزای دیگه به این پست اضافه کردم.

ب.ن: بهش می گم تو که روزه نمی گیری، چرا سحری می خوری؟ می گه: نماز که نخونم، روزه که نگیرم، سحری هم نخورم؟! مگه من کافرم؟!

ب.ن: یعنی خیلی ضایع است که امروز ۶ تا آدرس ازت بپرسن تو هیچکدومو بلد نباشی و تا بنا گوش سرخ بشی و بگی نمی دونم. خیــــــــلی ضایع ست.

ب.ن.خ (به یه نفر): عزیز دلم وقتی ما ساعت سه با هم قرار می ذاریم به این معنی ست که شما نهایتا ۵ دقیقه مجاز به تاخیر هستی نه ۴۵ دقیقه. جناب IQ! واسه من معادله ۶ مجهولی طرح می کنی؟ برمیگردی میگی تاکسی سوار نشدم که دیر نشه منتظر اتوبوس موندم که زودتر بیام؛ اتوبوس نیومد با تاکسی اومدم؟؟؟ خداییش خودت فهمیدی چی گفتی؟  ابله خدایا! توبــــــه. غلط کردم. praying

شما به روح اعتقاد دارید؟

انگار ناف ما رو با درس و مخش بریدن. تو تابستون، عرق ریزون، ماه رمضون (ایول قافیه) باید بشینم عین درازگوش (بلانسبت نگارنده)،خرخونی کنم.یول تحقیق محقیق یه طرف، این ارشد مزخرف هم واسم شده قوز بالا قوز! حالا کاش می خوندم. جسمم تو اتاق در بسته ست، چشمام رو کتاب بی صاحاب ولی روحم پیش حرفای صد من یه غازه مامان با خاله جان.ساکت بحث سر چی؟ سر دماغ عملی لاله جون و شوهرشون اینا که واسه سالگرد ازدواجشون رفتن مالزی!! اینجاست که نطق من باز می شه از تو اتاق داد می زنم: "نه... مامان! لاله اینا رفتن دوبی. ماه عسل مالزی بودن!!" خانوم والده هم دقیقا میشن عینهو جن زدگان محترم. حالا نگرد کی بگرد. دنبال چی؟ دنبال چشمه صوت. البته این حس مسئولیت پذیری منو می رسونه که مبادا زبونم لال اطلاعات غلط تبادل بشه. 

این روح بیچارمون تقصیری نداره که کرم از خود درخته. (یعنی خودم) هر چی می کشم از این شیطنتای خودمه. اسم ما رو  هم فقط محض خنده گذاشتن دانشجو! تو دانشگاه سر کلاس فقط دنبال سوژه از استاد نگون بختیم بعد کلاس می کشونیم به خنده و مسخره بازی تا جایی که خود استاد هم نمیتونه نیششو ببنده. منم برای اینکه این لحظات ناب از دستم نره جلو هر مبحثی که استاد درس داده و ما مسخرش گرفتیم تو جزوه، یه علامت ضربدر گذاشتم تا بعدا هر وقت دیدمشون یادم بیفته و بخندم (بچه کمبود دارهابله) حالا هم دارم خیر سرم واسه ارشد می خونم این ضبدرا رو که می بینم یاد هر و کرای سر کلاسمون میفتم روحم از پیش خانوم والده اینا کاسه کوزشو جمع می کنه دایورت میشه به کلاسای دانشگاه.

هی روزگار! بعد هم صدتا دری وری می گم به محمود و دولت خدمت گزارش. یکی نیست به من بگه بچه جان چه کار به محمود داری؟ داره واسه ی تو بدبخت زحمت می کشه و به داوطلبای متاهل ارشد سهمیه میده.  به جای این حرفا برو شوهر کن و خلاص! 

***

یکی از استادامون خونشونو آورده تو بلوک ما! جالب ترش اینکه بابای من مدیر بلوکه. (آخ جون سوءاستفاده!شیطان) از این به بعد میرم در خونشون می گم:

نمره نمی دی؟... شارژ دو برابر شیطان

غیبت می ذاری؟... پارکینگ بی پارکینگ شیطان

به من می گی بالا چشمت ابروئه؟... پله ها رو تی بکش تا جل و پلاستو نریختم وسط کوچه... نفسکـــــــش. شیطان bring it on

آخرش هم زنگ می زنم فرار می کنم!

یه بشری از بچه های دانشگاه اومده به من می گه خوش به حالت که هیچ غمی تو زندگیت نداری و همیشه نیشت بازه. تا اینو شنیدم دقیقا به مدت یه هفته داشتم ریسه می رفتم!ابله  آخه مگه میشه کسی تو زندگی غم نداشته باشه. یه سری ها ناراحتیاشونو اینقدر گنده می کنن و بروز می دن که عین این ریشای ا ح م د ی ن ژ اد قبل از اینکه خودشو ببینی اول این معضل تابلو میزنه تو چشم!! خنده(آخ که من چقدر باحال همه چیزو تشبیه می کنم!) والا! آقا جون یه ضرب المثل هست که ننه قمر مدام به من می گه: فقط مرگ که دوا نداره. خب پند بگیریم دیگه. اه... منتظر 

هی از این وبلاگ به اون وبلاگ می رم می بینم غم دو عالم رو گذاشتن جلوشون هی هم دارن آبغوره می گیرن. پستای غمگین، زمینه های مشکی، آیکونای گریان، یکی داره میره، یکی داره خداحافظی می کنه و... خمیازه

خواهران! برادران! وقتی همه چیز آرومه، گریه واسه چی؟ محمود که گفته به هر بچه یه میلیون میده، دیگه غصه واسه چی؟ یارانه هامون هم دارن به خوبی و خوشی هدفمند میشن. آخه چرا گریه؟؟

حالا بیخیال این جلف بازیا قبل از این که با شلنگ سیاه و کبودم کنید بگم این ندایی که اینجا داره نطق می کنه یه تفکر  خاص داره واسه خودش.

 پسرم! دخترم! مادرم! پدرم! همسرم! (چیزه... ببخشید اشتباه شد!! ) ندا مشکلاش، گرفتاری هاش، یا به اصطلاح غم و غصه هاشو تو یه دفتر می نویسه که کسی نخونه غمگین بشه نه تو وبلاگ نه هر جای دیگه. آخه معتقده که نباید دیگران رو درگیر کنه. خنده و هر و کر حق مخاطباشه و نمی خواد کسی رو از حقش محروم کنه. کسایی هم که دور و ورش می پلکن اصولا همین مدلین. 

حالا هر مشکلی هم که دارید، دیگه قدرتی بالاتر از خدا هست؟ نیست دیگه. خب بسپرید به خودش. و سلام. praying

گفتم بیام بگم یه کم کوتاه بیاید بابا... قهر

پ . ن: اینا نظرای قلبی من بود. به تمام تفکراتتون و عقایدتون کاملا احترام میذارم. خب هر کس یه روشی داره. نیاید فحش بدید بگیید ندا چقدر سرخوشه!   عینک

قدم به قدم تا جون به لب شدن!

 هی این سایت بلاگفا رو می زدیم هی زرت و زرت این پیام سرشار از عشق و محبت میومد. که الان من بهش آلرژی پیدا کردم گلاب به روتون حالم ازش بهم می خوره: سبز

کاربران محترم در حال تغییراتی در سایت هستیم. برای دقایقیامکان ارائه خدمات سایت وجود نخواهد داشت. بزودی باز خواهیم گشت. از صبر و اعتماد شما متشکریم.

اول فکر کردیم منظور از دقایق  ۴ الی ۵ دقیقه استلبخند بعد که گذشت دیدیم نه یه کم بیشتره ۱۰ الی ۱۵ دقیقه استخنثی اینم که گذشت شک نکردیم منظور ۴۰ الی ۵۰ دقیقه است منتظرهمین طوری سه روز گذشت... و ما همین طور بزرگ می شدیم و قد می کشیدیم... بعد دیدیم منظور از دقایق یه چیزی تو مایه های ۴۳۲۰ الی ۴۳۳۰ دقیقه به بالاست. که البته "دقایقی" بیش نیست!!!کلافه

بعد از سه روز...

اُ مای گاد! چی می بینم؟ این بلاگفاست که باز شده آیا؟؟ (در حال ریختن اشک شوق) نه... بیدار بودم! دقایق به پایان رسیده بود! (در حال ذوق مرگ شدن) بعد یه چند لحظه صبر کردم تا ببینم چه اتفاقی می افته. این تغییرات چیا هستن.سوال هرچی صبر کردیم نه از فشفشه و آتیش بازی خبری بود نه از و غافلگیری این بساطا. همه چی مثل قبل.

حالا  اومدیم چند جا کامنت بذاریم دیدیم زرشــــــک! خوار شدیم. همچین احساس کردیم جماعتی چند دارن به ضایع شدن ما این و گوشه و کنارا می خندن. ای تف به تو روزگار!زبان

حالا تا بعد این دوستان محترم چه تاج گلی بر سر ما، این سایت پر محتوا، کلا جمیع خوانندگان و نویسنندگان، عالمیان و افلاکیان می زنند الله اعلم!

فعلا نمی تونیم در خدمت نظرات پر مهر شما عزیزان باشیم. شما نظراتتون رو یه جایی تو اون گوشه موشه های ذهنتون پهلوی همون موجودات خاکستری رنگ نگه دارید تا بعد از "دقایقی" که این سیستم درست شد در خدمت باشیم.

تکبــــــــــــــــــیر! خدایا... خدایا... تا درست شدن بلاگفا... وبسایت ها رو نگه دار! praying

من آمده ام وای وای

نمی دونم این چه صیغه ایه که سالروز تولد رو جشن می گیرن؟ کلا این بنی بشر قاطی داره اساسی. بابا IQ یه سال داری به مردنت نزدیک می شی. انگار نه انگار، تولد تولد تولدت مبارک راه می ندازن د بزن و برقص!  جالبیش اینکه همه جای دنیا هم این مدلیه حتی تو دارقوزآباد علیا!چشمک 


با این تفاسیر من که نمی تونم ادعا کنم تولدم واسم مهم نیست چون باید همرنگ جماعت شم!! امروز هم مثلا حرفا تولدمونه. البته من اصلا اصلا یادم نبود تا اینکه دو، سه روز پیش خانوم والده به ما گفت حالا که داری می ری بیرون خرید یه کادوی تولد هم واسه خودت بگیر (تو رو خدا سیستم کادو گرفتن تو خونه ما رو دارید؟) بعد من هم تازه فهمیدم تولدمهwhistling (و البته اون پسر همسایه طبقه بالایی مون بود که از اول تیر واسه جمعه روز شماری می کرد!!!! من نبودم که.دروغگو)

به هر حال یه سال هم از این عمرمون گذشت و این حرفا...

****

حالا!!

این پسرخاله ورپریده ما تازگی ها کلاس آیین نامه رانندگی ثبت نام کرده واسه من حیثیت نذاشته. اومده ازم می پرسه هنگام رانندگی در هوای مه آلود چه کار باید کرد؟ منو میگی انگار شماره شناسنامه اوباما رو ازم پرسیدن عین این گیجا یه خورده فکر کردم گفتم: خب باید مواظب باشیم. چشمامون خوب باز کنیم!! می دونید چی گفت؟ گفت: کدوم احمقی به تو گواهی نامه داده؟ ها؟ حالا اون حماقت کرده داده تو چرا گرفتی؟؟؟  تو کلاس هم افسر تا اومده بشون گفته شرط اول رانندگی آدم بودنه. واقعا توصیه ی به جا و منطقی ای بود!!

****

یه دوست عزیزی که خودش می دونه کیه ما رو حسابی غافلگیریدن (یعنی غافل گیر کردن) اینو به مناسب تولدم درست کردن:  

دستت درد نکنه فرزندم اجرت با آقا!!

****

این کامی هنوز درست نشده نمی دونید با چه مکافاتی آپ کردم. به حق این روز میلاد (میلاد خودم) دعا کنید درست شه

اندر احولات ما

گفتیم این درس و دانشگاه تموم میشه راحت می شیم اما زهی خیال باطل!زبان  این سیستممون عاشق شده کلا استیلش ریخته بهم تا میایم به فرایض الهی برسیم یه ناز و عشوه ای واسه آدم میاد که بیخیال واجبات می شیم. چشم


طیبعتا وقتی بنده یکی از رگ های حیاتیم به این موجود گرانبها وصل باشه ۹۰ درصد روز بیکارم.چشم در نتیجه باید بشینم فکر کنم اون زمان که این کامی رو نداشتم چه غلطی می کردم دوباره همون خاک رو الان به سرم بریزم.هیپنوتیزم واسه همین کمتر در خدمتیم.

****

 وقتی بهتون میگن برای مراسم اعتکاف موبایل نبرین عین بچه آدم بگید چشم. تو این مدت این خاله ما رفته بود اعتکاف اصلا جای خالیشو حس نکردیم!! بس که تلفنی با مامانم حرف می زدن. میگم: مامان جان خاله مثلا رفته اعتکاف ها! می گه: اشکال نداره وسطش بهشون استراحت می دن!!! خنده

****

یه اسم واسه گربه خان داداش ما پیشنهاد بدید. خودش گذاشته یدی یه گوش!خنده ولی باز شما هم بگید. همیشه پیشنهادای جالبی می دین.

****

ببخشید دیگه تلگرافی شد. فقط اومدم سک سک کنم برم. بذارید این جناب مجنون (استعاره از کامی) درست بشه، قضاشو به جا میارم!!!    

امشب...

این ترم هم گذشت؛ ولی به قول بچه ها گفتنی ترم نبود ترمک بود!! نیشخند


بیچاره بچه های دانشگاهمون تازه یادشون افتاده بود که بیان از این برنامه های فرهنگی اجرا کنن. حالا این برنامشون چی بود الله علم! ورداشتن با بودجه دولت خدمت گزار(!) پوستر درست کردن به این هوا!!!!!! تعجببعد توش گنده نوشتن امشب چه شبی ست؟ سوال روز اول که واسه امتحانا رفتیم و اینو دیدیم هر چی به مخمون فشار آوردیم چه شبیه جز اینکه شب یکشنبه بود نتیجه خاصی نگرفتیم!!سوال

 فرداش اومدیم دیدیم یکی با خودکار آبی زیرش نوشته: امشب شب وصاله...خنده

 امتحان دادیم و برگشتیم دیدیم یکی با خودکار قرمز نوشته: امشب شب مهتابه حبییم رو می خوام...خنده

فرداش این اضافه شده بود: امشب خونمون بله برونه امشب خونمون شیرینی خورونه دختری که خواستگاری کردم...خنده

مخلص کلوم همین طوری این ادامه داشت! هر روز می دیدیم یه دسته از بچه ها جمع شدن روبروش دارن هر هر می خندن.خنده خدا پدر مادرشون رو بیامرزه که اسباب خنده مردم رو درست کردن تا یادمون بره چه گندی به امتحان زدیم!نیشخند

حالا اگه شما چیزی به ذهنتون میرسه بگید تا برم اونجا بنویسم!!  خدا رو چه دیدی شاید به جای اینکه خلبان هواپیمای توپولف بشی باید بری دنبال شعر و شاعری. والا!

* بدترین چیز ممکن اینه که بشینی مغز پوکت رو بکار بندازی بعد چند تا جمله حکیمانه ردیف کنی برای مواقع ضروری، بعد یکی دیگه بیاد همونا رو به خودت بگه!! عصبانیضد حال از این بالاتر؟! اونجوری نگاه نکن ما هم یه چیزی بارمونه، قیافمون غلط اندازه! عینک

* چه حالی میده وقتی داداشتت بگه برو واسم آب بیار. بعد تو هم بگی چشـــــــــــم بانــــــــوی مــــــن! بعد حرصش بگیره بیاد سراغت، تو هم بگی حالا که بلند شدی برو خودت بخور دیگه!

درس بال

اینجانب که اینجا نشسته داره چرت و پرت می گه یعنی من، خب؟... امتحان داره در حد همین جام جهانی... یکی نیست بگه دختر از خشم و عذاب اون استادت بترس یه ذره متحول شو!استرس حالیم که نیست. اعتماد به نفسو گذاشتم بغل دستم می گم حالا وقت دارم و از این حرفا.عینک  جون به جونم کنن شب امتحانیم. از خود راضیاز این تیریپای خرخونی هیچوقت خوشم نمیومده. نیشخند


یعنی دیروز برنامه من دقیقا این بود:

ساعت ۴:۳۰: با مراسم افتتاحیه جام جهانی در خدمتتون هستیم... بله

ساعت۴:۳۱: اگر نیروی گرانشی زمین ناگهان قطع شود...

ساعت ۴:۳۲: در گروه A تیمهای مکزیک، آفریقای جنوبی،....

ساعت 4:45: و لایب نیتس یکی از برجسته ترین دانشمندان آن عصر...

ساعت 5:30: توانست در این دوره از رقابتها شرکت کنه و حتی مدعی قهرمانی هم باشه...

ساعت 6: توضیح اینکه روح و ماده چگونه بر یکدیگر تاثیر می گذاشتند...

ساعت 6:30: می تونه با این بازی ثابت کنه که آمادگی لازم رو برای جام جهانی داره

ساعت 7:08 : گللللللللللللللللل......... هورا

جزوه به هوا پرتاپ میشه... dancing

نه آفساید بود... گل مردود اعلام میشه... منتظر

جزوه رو فرق سر بنده فرود میاد... (الان یاد کارتونای تام و جری نیفتادید آیا؟)whistling

 

پ.ن: آخ جووووووووووون امروز اولین امتحان رو  دادیم. یه چهار واحدی.... نیشخند

پ.ن: خدایا کی دوم تیر می رسه؟؟؟praying

در راستای پست قبل من شغل آیندمو انتخاب کردم می خوام کتاب اسم تالیف کنم.از خود راضی پیشنهاداتون عالی بود!

اینو گفته بودم که داداش 4 ساله دوستم به جای ندا به من میگه مداد؟! خنده

وای خواهر! نیمه دوم آرژانتین و نیجریه شروع شد...

سوختن و ساختن

بسوزه پدر بازنشستگی؛ که از وقتی ابوی محترم ما باز نشسته شده، با زن نشسته شده!!! کافیه یه کاموا و میل بافتنی بگیره دستش بشینه تو بالکن و هی به من و برادر جان گیر بده! این وسط مسطا هم، چهار تا غیبت از همسایه طبقه اولی بکنه. به خدا! قهر

بسوزه پدر جاهلیت؛ که پارسال این موقع دنبال کارای جلف مثل تبلیغ و پوستر چاپ کردن و ستاد متاد م و س و ی بودیم. البته الان توبه کردیم خفن، عمرا سراغ این کارا بریم! whistling  اما از اون موقع به اندازه یه کمد بزرگ پوستر و تبلیغات به جا مونده که بنده همو رو یه جا هدیه کردم اخوی تا به عنوان چرکنویس استفاده کنن و لاغیر!whistling

بسوزه پدر با فرهنگی؛ که یکی از آشنای های دوستم اینا(!) اسم پسرشو گذاشته «کتاب»!یول

بسوزه پدر چشم و هم چشمی؛ که دختر اول راهنمایی از لج همسایه طبقه پایینی رفته شوهر کرده.

بسیار امیدواریم بلکه این خاله بازی ها سن ازدواج رو پایین بیاره!

بسوزه پدر ابتکار؛ که این ابتکار وقتی بروز کنه چه کارا که دست آدم نمی ده به این کامنت خصوصی سرشار از ابتکار و ذوق و سلیقه که تازه برام اومده توجه کنید:

«سلام دوست عزیز. مدتی بود اینترنت نیومده بودم و امشب تصمیم داشتم وبگردی کنم و ببینم چه خبره که به وبلاگ شما برخوردم . از این بابت خوشحالم چون چیز های خوبی دستگیرم شد از وبلاگتون . وبلاگتون عالیه. میشه خواهش کنم افتخار بدین و وبلاگ منو با اسم... تو وبلاگتون پیوند کنید خبرشو بهم بدین منتظرم»

خدا شاهده عین کامنت بود. و صد البته مطمئنم شما هم از این فیضا بردید!

بسوزه پدر درس و مرس و دانشگاه و... که من الان باید بشینم شونصد صفحه رو تا شب عین چی تو مغزم فرو کنمعصبانی

 

پ.ن: اینجوری نگاه نکن. مگه کتاب اسم بدیه؟ از دزدی خو بهتره! بنده هم در آینده می خوام اسم دخترمو بذارم جزوه. به این با کلاسی!

جزوه جان! مامان! برادرت جا مدادی رو صدا کن شام حاضره! قهقهه

 

بازی بازی با ما هم بازی؟؟؟؟؟

مثل اینکه من تا خودم نیام دیگران باید با مشت و لگد بیارنم! feeling beat up فروغ الزمان دو بازی پیشنهاد کردن که ما اینجا بازی می کنیم! نیشخند

منچ و شطرنج و پاسور و اینا نیست ها، اگه به هوای اینا نشستی برو!

اولیش:

 فقط باید ۷ تا از آن آرزوهای بزرگم را که راهی به دستیابیش نیست یا رسیدن بهش محال است را بنویسم یا به اصطلاح بهتر ۷ حسرت زندگی ام را

 

آقا دست رو دلم نذار که خونه!گریه

۱) خفه کردن عده ای از اساتید، خواهران و برادران دانشگاه که از اول تحصیل کفر اینجانب رو درآوردن.عصبانی

۲) از بین رفتن فاصله طبقاتی! نیست خونمون طبقه چهارمه.

 آخه فرق من با طبقه اولیه چیه که من هر روز ۴ طبقه باید بیام بالا؟؟؟؟؟؟؟؟ نگران

۳) اگه مقبره کوروش رو بدن به من می کوبم ازش یه سفره خونه سنتی تمیز درمیارم!!دوستان پیشنهادای دیگه ای از جمله بوتیک، فروشگاه زنجیره ای، فروشگاه محصولات آرایشی بهداشتی و اتوبان هم داشتن. نمی دونم دو تا سنگ رو هم چه ارزشی داره والا!

۴) از حسرت های زندگی من اینکه چرا در کشور دوست و برادر افغناستان یا عراق یا پاکستان متولد نشدم اون وقت با  وجود همسایه ای مثل ایران دیگه غم نداشتم اون موقع تا آخر عمر با دمم گردو که سهله فندق و بادوم و... می شکستم. خیال باطل

۵) از بین رفتن مدارک بالای تحصیلی. یعنی هر چی می کشیم از دانشگاه به اینور می کشیم.

۶)   از آرزوهای محال من اینه که یه بار فقط یه بار ا ح م د ی ن ژ ا د رو بدون ریش ببینم!!  می دونم محاله ولی چه کنیم آرزوست دیگه. خیال باطل

۷) کارای پسرونه.تو اتوبان با موتور ویراژ بدم. سر کوچه دخترای مردم رو دید بزنم. از این زنجیر خفن گنده ها بندازم دور گردنم. چاقو بکشم. کلا رذل خوبی بشم!! شیطان آی حال میده.

همش هفتا؟؟؟؟ تازه موتورمون داغ شده بود ها!

 

 خب بازی بعدی.

قانونش به شرحه زیره :

باید نام پنج وبلاگی که می خوانید را ذکر کنید و بگویید که فکر می کنید در پنج سال آینده، این وبلاگها درباره چه چیزی می نویسند، به این شرط که وبلاگ آخر، وبلاگ خودتان باشد و کسی که او را دعوت به بازی می کنید، حتما درباره شما بنویسد.

من از اون جایی که کلا آدم سنت شکنی هستم از این سنتی بازی ها بدم میاد شیش تا رو می نویسم. (الان مشکلی هست آیا؟ bring it on)

۱) بچه مثبت on the phone - New!

من آینده بسیار بسیار روشنی برای این آقا مهندس بچه مثبت پیشبینی می کنم!! تا ۵ سال بعد ایشون مهندس که چه عرض کنم برو بالا تمام مدارج علمی و دانشگاهی رو جارو کردن گذاشتن تو جیب کوچیکشون. وبلاگ ایشون محل رفت و آمد عده کثیری از خواهران و برادرانیه که واسه امضا گرفتن جمع شدن.

۲) احمد جوووووون گاوچران

ایشون تا ۵ سال بعد طبق دستور موکد رئیس جمهور محترم عیال وار شدن، چه جورم!!! تا ۵ سال بعد به جای نگاه کردن عکس دختر خوشگلا تو وبلاگشون بیاید عکس خانوم بچه ها رو ببنید. کلا پدر نمونه ای هستن من تضمین می کنم. (با دو سال گارانتی)

۳) آتیش پاره

اسمشون گویای حال و روزشون هست. شما لطف کنید در آینده ابتدا مجهز به این وسایل باشید: لباس ضد حریق + کپسول آتش نشانی+ جعبه کمک های اولیه(شامل باند، پماد سوختگی و ...)، بعد وارد وبلاگشون بشید که واقعا آتیش پاره تشریف دارن. و کلا خصومت خاصی با فلک دارن.

۴) فروغ الزمان یول

تا ۵ سال بعد که جهان بینی تبدیل شده به کهکشان بینی. یعنی کافیه شما بلانسبت دستتون رو به طرف بینی مبارک ببرید. واست یه جهان بینی بکنه ماه. می مونی تو کَفِش. با تک تک جزئیات.

۵) x بانو عینک

احتمالا در 5 سال بعد شما شاهد پست شماره ۶۹۳۵۸۷۱۲ هستید و کلا با یه خانوم همه چی تموم طرفید که در اوج موفقیت دارن به ریش من و شما می خندن!

۶) روزهای زندگی یک مسافر ابله

همچنان اندر خم همون کوچه. قطعا به همراه یه آقا بالاسر دارن کامنت های زیبای شما عزیزان رو می خونن و لذت می برن. به خصوص اینایی که نوشتن به منم سر بزن، آپم، وبلاگ خوبی داری و...  

 

در آخر هر کس داره این چرند و پرندای منو می خونه خودش عین بچه آدمیزاد تو بازی شرکت کنه دیگه اسم نمی برم. میام تک تک وبلاگاتون سر می زنم. نذارید کار به مشت و لگد کشیده شه!!!!شیطان

چقدر نوشتمامژه

مه جبینان

چی؟ برم گم شم؟؟


برم همون گوری که تا الان بودم؟؟

نفرمایید تو رو خدا. دنبال الواتی و علافی که نبودم. به کسب علم و دانش مشغول بودم. نیشتو ببند! مشغول بودم دیگه. اگه شما هم بلانسبت مثل... ۸ تا تحقیق و کنفرانس قبول می کردید حالا حالا اینورا آفتابی نمی شدید.

اینقدر اکتیو شدیم که خدا می دونه! دیگه از هر هنرمون هزار تا انگشت می ریزه! بسیار خوشحالیم که بالاخره  یک قدم کوچکی برای تعالی این مملکت ورداشتیم! جان من داری ادبیاتو! (هم مملکت منتظره تا من واسش قدم وردارم! )

۱) آقایان! برادران! نکنید این کار هارو. این مسیجای بدبخت رو به کلمه سبز حساس نکنید! اس می فرستیم چون توش کلمه سبزه سند نمی شه! پدرمون دراومد تا به ابوی گرام گفتیم نیم کیلو سبزی بخر!

۲) دوست عزیز! الان تو اون پرده رو زدی جلو بالکُنت واسه اینکه آلت لهو و لعبت معلوم نباشه؟(منظور همون دیش ماهواره) چرا لنگ حموم آویزون کردی؟ از همسایه بالاییت یاد بگیر که هنوز نیومده راه و رسمو یاد گرفته یه چیز شکیل تر زده!

۳) فدای اون چشمای کشمشیت! بیوتیفول! خاک قهوه ایه گِل هم همینطور و طبیعتا کتیبه ای که ازش ساخته میشه یه چیزی تو مایه های همون رنگه. با چه ایدوئولوژیه ای می گی بنفش؟؟؟ نکنه کوروش همخامنشی به کتیبه هاش عصاره کلم بنفش میزده تا رنگ بگیره و ما نمی دونستیم.

۴)ای زیبا رویان! ای دلبران! شما که کلا حد و مرز فراست و دانایی را با زانتیا در نورده اید و اصلا احتیاجی به سخن دوانی های من نیست(خطاب به عده ای از دوستان یونی خودمون)

۵) و در آخر...هیچی دیگه.